Home Theater Center
مرکز بررسی سیستم های صوتی و تصویری
این که THX از کجا وارد سینماها شد و تاریخچه این کمپانی چی بوده میشه در نت جستجو کرد, (خیلی خلاصه THX یک استاندارد صدا و تصویر سینمایی ست که توسط "جرج لوکاس" از کمپانی لوکاس فیلم, در سال 1983 پایه گذاری شد. استاندارد های صوتی THX میشه بروی فرمت های آنالوگ و دیجیتال اجرا کرد, THX در ابتدای ورود به سینما فقط یک استاندارد کالیبراسیون تصویر بود, و در اولین نمایش خود در سینماهای آمریکا بروی قسمت سوم فیلم "جنگ ستارگان" در سال 1983 اجرا شد.) در این مطلب از تجربیات شخصیم به این استاندارد صدا و تصویر نگاه می کنیم.
بنظر من برای هر علاقمند به سیستم های سینمایی و ویدئوفایل ها شرکت در دوره های تخصصی THX, Dolby, ISF کاملا ضروی است, کشورهای زیادی هم در دنیا نیست که کمپانی های مثل THX در آن ها نماینده داشته باشن, اکثر مراکز THX در آمریکای شمالی است, در اروپا فقط در شهر لندن و برلین و در آسیا در بمبئی هندوستان نماینده رسمی و مرکز آموزشی دارد. جالب بدونید یکی از بزرگترین سالن های IMAX دنیا در شهر بمبئی قرار دارد, که در کنار مجموعه IMAX سیدنی استرالیا, برلین, لندن و لس آنجلس از بهترین های دنیاست.
THX چندین درجه برای مدارک کالیبراسیون صدا و تصویر دارد:
تکنسین 1 : برای دریافت گواهی THX 1 باید دوره های مقدماتی را با حداقل 85 درصد موفقیت در آزمون نهایی پاس کنید, این دوره ها شامل:
تاریخچه ی تلویزیون
تاریخچه ی کمپانی THX
چرا باید نمایشگرها کالیبره بشن
چه عواملی باعث کیفیت خوب در تصویر می شود
روند کالیبراسیون
کنترل کنتراست
کنترل رنگ
کنترل نور
تعادل بین رنگ سیاه و سفید
بهینه سازی تصویر
مدریت رنگ و رنگ شناسی مقدماتی
برای دریافت گواهی THX 2 که جزو مدارک معتبر و نسبتاً پیشرفته ی THX است, حتما باید گواهی تکنسین 1 داشته باشید, یا این که بتونید در آزمون ورودی تکنسین 1 پاس کنید تا به شما اجازه ورود به کلاس های THX 2 یا همان تکنسین 2 داده شود, مراحل آموزشی برای گواهی تکنسین 2 به شرح زیر است:
آموزش عملی کار با دستگاه سیگنال ژنراتور تصویر (طولانی ترین و پیجیده ترین مراحل آموزش کالیبراسیون تصویر است)
مراحل پیشرفته شناخت و تنظیم گاما
تنظیم و خلوص ته رنگ
انتخاب بهترین نرم افزار و سخت افزار کالیبراسیون در سیستم های مختلف
چگونگی کالیبره کردن نمایشگرها و ویدئو پروژکتورهای خانگی
مدریت رنگ در نمایشگرهای خانگی و ویدئو پروژکتورها
انتخاب نرم افزار برای کالیبراسیون تصویر بروی تصاویر 3D
چگونه نمایشگر را برای تصاویر سیاه و سفید کالیبره کنیم (تنظیم نمایشگر برای فیلم های کلاسیک)
تنظیم صحیح ابعاد تصویر بروی پرده
حرفه ای سینمای خانگی
برای دریافت گواهی حرفه ای سینمایی خانگی, باید گواهی تکنسین 2 را داشته باشید تا به شما اجازه شرکت در دوره های حرفه ای سینمای خانگی داده شود, در بخش حرفه ای THX ضمن آموزش کالیبراسیون پیشرفته ی تصویر, کالیبراسیون صدا و بهینه سازی آکوستیک و فیزیک صدا نیز آموزش های میدانی و عملی داده می شود. مراحل آموزشی THX حرفه ای سینمای خانگی به شرح زیر است:
اصول صدا در سیستم های THX
کالیبراسیون صدا در فضاهای کوچک و بزرگ و تفاوت های آنها
درک و ارزش آکوستیک در صدای سینمایی
فضای شنیداری و تاثیرات تخریبی اتاق در صدا
کنترل سر و صدا در محیط شنیداری
کنترل شدت باس و اهمیت LFE در صدای سینمایی
کالیبراسیون فرکانسی (THX به دقت و کیفیت دامنه های مختلف فرکانسی بسیار اهمیت می دهد)
حرفه ای سینمایی
برای دریافت گواهی THX حرفه ای سینمایی باید گواهی کالیبراسیون تکنسین 2 داشته باشید, در دوره های آموزشی حرفه ای سینمایی, آکوستیک سالن های سینما, پیکربندی کانال های صدا در سیستم های 5.1 و 7.1, تنظیم نواحی فرکانسی, تست های کیفیت صدا و تصویر سالن و همچنین عیب یابی بخش الکترونیک صدا و تصویر سالن نیز آموزش داده می شود.
THX چندین استاندارد صدا برای سیستم های صوتی دارد, ابتدایی ترین استاندارد THX کلاس 1 است:
کلاس 1 به سیستم های صوتی دسکتاپ داده می شود, پکیج های بسیار کوچک که برای استفاده شخصی و معمولا بازی های کامپیوتری مورد استفاده قرار می گیرد. سیستم های که لوگوی کلاس 1 دریافت کردن, توانایی اجرای فرکانس های مشخص شده THX تا فاصله ی 60 سانتیمتری از نمایشگر را دارند, که مناسب سیستم های رومیزی و کاملا شخصی است.
کلاس 2
این یکی از متداول ترین استاندارد های آمپلی فایرهای میان رده سینمایی است, کلاس 2 شامل دو استاندارد است, THX Select و THX Select 2 نوع اول برای اتاق های کوچک با حداکثر فاصله ی 2.5 متری از نمایشگر طراحی شده و Select 2 برای اتاق های متوسط با حداکثر فاصله ی 3 تا 3.5 متر از نمایشگر طراحی شده است. Select و Select 2 در زیر لوگوی THX ثبت می شود.
کلاس 3
کلاس 3 پیشرفته ترین و سخت گیرانه ترین استاندارد THX برای آمپلی فایرهای سینمایی خانگی است, که فقط به آمپلی فایرهای پرچم دار داده می شود. آمپلی فایرهای که موفق میشن گواهی کلاس 3 در THX دریافت کنند از لحاظ قدرت صوتی و جریان دهی در درجه ی بسیار بالایی قرار دارند و همچنین توانایی پخش پایین ترین فرکانس های صوتی تعریف شده توسط THX را نیز دارند. کلاس 3 نیز مثل کلاس 2 در دو نوع Ultra و Ultra 2 درجه بندی می شود. آمپلی فایرهای THX Ultra و THX Ultra 2 برای سالن های تنظیم شدن که فاصله ی بیننده تا نمایشگر بیشتر از 3.5 تا 4.5 متر است.
کلاس 4
THX Dominus جدیدترین گواهی صدا برای آمپلی فایرهای سینمای خانگی است, Dominus در زبان های لاتین به معنی خداست, THX این استاندارد برای سالن های بزرگ و لوکس طراحی کرده و آمپلی فایرهای که این گواهی دریافت می کنند, توان اجرای استاندارد های فرکانسی و فشار صوتی مورد نظر THX در سالن های که فاصله ی بیننده تا نمایشگر بین 6.5 تا 8 متر هست دارند! هنوز این گواهی به هیچ محصولی از طرف THX داده نشده است.
یکی از برندهای که بیشترین تعداد دریافت گواهی THX در صدا و تصویر دارد ONKYO است, اونکیو بیشترین تعداد و بالاترین گواهی های THX برای محصولات صدا و تصویر سینمایی دریافت کرده است. (البته این دلیل بر بهترین بودن اونکیو در صدا و تصویر سینمایی نیست) بیشتر یک همکاری نزدیک بین اونکیو و THX است. اونکیو همیشه در بخش صدا "یکی" از بهترین های صدای سینمایی بوده و هست.
آزمایشگاه دالبی و کمپانی THX در پشت پرده همکاری های تجاری, همیشه اختلاف نظر و جنگ های هم با هم داشتن! که خیلی رسانه ای نمیشد و مخاطبین سینما هیچ وقت از جنگ بین دالبی و THX خبر نداشتن. مگر این که در کنفرانس ها و دوره های آموزشی این دو کمپانی شرکت می کردید. یکی از جدی ترین اختلاف نظرات بین این دو شرکت, روش پیکربندی و تعداد کانال های ساراند بود, دالبی میگفت کانال های ساراند باید از اولین ردیف صندلی ها در جلوی سالن شروع بشه, و THX اعتقاد داشت کانال های ساراند باید از ردیف دوم صندلی ها شروع بشه.
THX در بخش صدا و تصویر الگوریتم های مشخص و انحصاری دارد, (درست مثل دیگر استاندارد های صدا و تصویر) مهم ترین بخش صدا برای THX تعیین دامنه فرکانسی (کراس اور) و پخش دقیق ناحیه فرکانسی LFE در صداست, THX در بین استاندارد های سینمایی دریگر مثل دالبی و... دقیق ترین و پایین ترین فرکانس پخش صدا را دارد, THX فرکانس LFE در سالن های گواهی شده تا 40 هرتز پخش می کند, که در مقایسه با سالن های استاندارد دالبی و... حجم و فشار صوتی سنگینی ایجاد می کند, نکته ی که در کالیبراسیون THX بسیار اهمیت دارد, پخش یکنواخت و فشار صوتی غیر متمرکز صدای ساب ووفرها در سالن است, در سالن های THX بیننده نباید محل و منبع انتشار فرکانس های پایین تشخص بده, دوستانی که IMAX تجربه کردن, این فشار صوتی غیر متمرکز و گسترده در سالن احساس کردن, (البته این نکته مهم را به یاد داشته باشید که کمپانی IMAX که یکی از رقیب های جدی و کاملا برتر از THX است, فرکانس پخش ساب ووفرهاش تا 23 هرتز پایین میاد) و همین یک اکتاو اختلاف باعث آن صدای بیس ویرانگر و تاثیر گذار در سالن های IMAX می شود.
با تجربه ی من سالن های MAX شکل مدرن شده و جدید THX است, (مطلب سینماهای MAX یا IMAX مطالعه کنید) با این که MAX یک استاندارد سینمایی کاملا متفاوت و جدا از THX است, اما سالن های MAX شباهت های زیادی در طراحی و جنس صدا و تصویر به THX دارن, باید هر دو سالن MAX و THX تجربه کنید تا متوجه این شباهت ها بشید, من سعی می کنم تجربیاتم در صدا و تصویر و تفاوت هارو تا جای که دایره واژگانم بهم اجازه میده براتون شرح بدم, اما مثل همیشه باید بگم و بهش تاکید کنم, خودتون برید و تفاوت هارو تجربه کنید.
خوش باشید
بلوری پلیر UDP-203 اوپو اولین نسل از 4K پلیرهای این برند نام آشنا برای ویدئوفایل هاست. یک دستگاه تقریباً میانه قیمت که اگر از کمپانی Audiocom بخرید, در نسخه ی مولتی ریجن شده حدودا 730 پوند قیمتش هست و مدل استاندارد خرده فروشی اوپو 203 در آمازون آمریکا 550 دلار قیمت دارد, که البته دارای کد منظقه ای A برای دیسک های بلوری و کد 1 برای دی وی دی هاست, که برای کاربران ایرانی و اروپای که به نسخه های بلوری ریجن A آمریکا علاقمند هستن مشکل ساز خواهد بود.
ساختار 203 ساده و کاربردی است و مثل مدل 205 و مدل 105 از آلومینیوم ارتشی با ساختار فشره و با طبقات لرزشگیر ساخته نشده است. در این پلیر از حس های اند بودن و قدرت خبری نیست! در اوپو 203 با یک کابینت ساده با پنل آلومینیومی برس خورده و با کیفیت قابل قبول طرف هستیم.
اوپو 203 اولین 4K بلوری پلیری است که همزمان از فرمت دالبی ویژن و HDR پشتیبانی می کند, (با به روز رسانی) در مورد تفاوت های فرمت دالبی ویژن با HDR باید در مطالب آینده و با تجربیات بیشتر صحبت کنیم. با تجربه ی کم من از این دو فرمت و با توجه به این موضوع که دالبی ویژن توسط آزمایشگاه دالبی توسعه داده شده است, در صورتی که فرمت HDR اوپن سورس هست, واقعاً نمیشه تفاوت خاصی بین این دو احساس کرد, ضمن این که من تا به امروز دو نمایشگر مجهز به هر دو فرمت دالبی ویژن و HDR و دو دستگاه پلیر 203 بروی یک نسخه ی فیلم در کنار هم تست نکردم تا بتونم نظر قطعی و درستی بدم.
بخش دیسک درایور پلیر بسیار کم صداست و نسبتاً محکم ساخته شده است, دیسک های UHD بلوری به نسبت نسخه های استاندارد بلوری و به دلیل متراکم بودن تراک های داده های دیجیتال چرخش سریع تری دارند, که این چرخش سریع باعث تولید صدا می شود, در پلیرهای تجاری مثل سامسونگ 8500 و 9500 صدای چرخش دیسک از فاصله ی نزدیک کاملا شنیده می شود! اما در اوپو 203 مکانیزم دیسک کاملا بی صدا عمل می کند. سینی دیسک هم نسبتاً محکم و بی صداست.
اوپو در پلیر 203 به سنت قدیمی این کمپانی از پردازشگری با معماری ARM و ساخت شرکت MediaTek استفاده کرده است.
تصویر در اوپو 203 کاملا مهندسی و از پیش طراحی شده است, یعنی تولید کننده یک ویدئو پلیر نساخته و بعد تستش کنه ببینه تصویرش چطوره, کاری که تمام برندهای تجاری و برخی از تولید کننده های معتبر در زمینه ساخت ویدئو پلیرها انجام میدن. (البته این بحث بیشتر در سی دی پلیرها مرسوم هست که تولید کننده یک پلیری میسازه و بعد صداشو تست میکنه, برخی هم منتظر میشن تا مجلات پلیرشون تست کنن) اوپو یکی از برندهای که قبل از ساخت هر ویدئو پلیر میدونه چه صدا و تصویری میخواد, اون طراحی میکنه و بعد میسازه, اگر تجربه ی کار با محصولات این برند داشته باشید این نکته کاملا متوجه میشید. اوپو در طراحی 203 خواسته UHD پلیری بسازه که خوب بفروشه, پلیری که هم نظر ویدئوفایل ها و هم کاربران عادی جلب کند.
تصویر 203 جذاب و تاثیرگذار و زیباست, Lightness رنگ بسیار خوب است, میزان Chroma رنگ در این پلیر بنظر من کمی اروپایی پسند هست, و بیشتر مورد پسند کاربران اروپایی تنظیم شده است تا آسیا و آمریکا, نمیشه گفت رنگ ها سرد هستن, اما من دوست داشتم کروما رنگ قوی تری ببینم, اما با این حال اصلا از value رنگ کم نمیشه. Saturation رنگ های گرم عالیه و به هیچ عنوان در نسخه های UHD اشباع رنگ نداریم. intensity رنگ از سرد ترین تا گرم ترین حالت یکدست است و از میزان کرومای رنگ کاسته نمی شود.
وضوح و بافت تصویر در 203 بسیار بالا و دقیق است, با این که تصویر بسیار شارپ و تیزی داریم اما اصلا نویز و دندانه شدن لبه های سوژه هارو نمی بینیم, مشکلی که در پلیرهای 4K تجاری به شدت دیده می شود, به علت وضوح و شارپ بودن تصویر لبه های تیز سوژه ها صاف نیستن و کمی نویز در لبه ها میبینیم! در اوپو 203 شاهد تصویر بسیار شارپ با لبه های تیز و دقیق هستیم.
دو نکته بسیار عجیب در تنظیمات تصویر 203 وجود دارد! یکی گزینه ی 4:2:0 در بخش تنظیمات Color Space این پلیر است و دیگر عمق رنگ 8 بیتی است! که هیچ دلیلی ندارد کاربر این پلیر بخواد از این دو گزینه ی ابتدایی در یک UHD پلیر استفاده کند. اوپو 203 مثل تمام بلوری پلیرها می تواند کرومای 4:4:4 و عمق رنگ 12 بیتی اجرا کند. اگر در کرومای 4:4:4 هشت عدد رنگ داشته باشیم, در 4:2:2 چهار عدد و در 4:2:0 دو عدد رنگ داریم. در تصاویر دیسک های بلوری استاندارد و 4K از کرومای 4:4:4 و عمق رنگ 10 بیتی استفاده می شود. که توسط پلیر به 12 بیت آپ اسکال می شود. بنظر میاد فقط اوپو خواسته چند گزینه ی بی مصرف به لیست تنظیمات این پلیر اضافه کند.
اوپو در بخش DAC این پلیر از چیپ بسیار محبوب و فوق العاده دقیق AKM AK4458 استفاده کرده است, کمپانی های اونکیو و مارانتز و بسیاری از سازندگان کارت های صدای استودیویی از این چیپ 32 بیتی استفاده میکنن. بی شک اگر بهترین چیپ صدای موجود نباشه, یکی از محبوب ترین و بهترین هاست.
کیفیت صدا در اوپو 203 به همان اندازه که از این برند انتظار دارید بالاست, جریان قوی و بسیار کانالیزه در تمامی فرمت های صدای چند کاناله, جریان بسیار قوی در کانال های سقفی, وضوح کامل در کانال های ساراند, دقت و کیفیت عالی در کانال LFE , ساند استیج تاثیر گذار موزیک در پیک های سنگین صدا و دیالوگ بسیار عالی و جلو از شاخص های مثبت این پلیر است. اوپو در طراحی 203 نخواسته مثل مدل 105 یک پلیر گراند رفرنس در صدا بسازه, 203 صدای کاملا وفادار به سورس و Direct دارد.
نکته: اگر نسخه ی بلوری 4K که شامل Dolby Vision و HDR هست, مثل "The Fate of the Furious" در اوپو 203 اجرا کنید, و نمایشگرم از هر دو فرمت Dolby Vision و HDR پشتیبانی کند, پلیر به شکل پیش فرض صدای دالبی ادموس و دالبی ویژن انتخاب و اجرا می کند. و اگر نمایشگر شما تنها از فرمت HDR پشتیبانی کند, تصویر به صورت SDR نمایش داده می شود! برای حل این مشکل کافی وارد بخش تنظیمات تصویر HDR پلیر بشید و حالت Auto به Force تغییر بدید, در این حالت پلیر فقط فرمت HDR حتی در صورتی که سورس شامل هر دو فرمت Dolby Vision و HDR و نمایشگرم از دالبی ویژن پشتیبانی کند اجرا می کند.
یک نکته دیگه در پلیر اوپو 203 این هست که زمانی که فیلمی که شامل هر دو فرمت HDR و دالبی ویژن هست در حالت دالبی ویژن اجرا می کنید, و تصویر در حالت دور تند قرار میدید, پلیر تصویر به صورت SDR نمایش میده و زمانی که دوباره فیلم به حالت نرمال پخش می کنید دالبی ویژن فعال می شود! این در حالی که اگر پلیر در حالت HDR قرار بدید و فیلمی اجرا کنید که فقط شامل فرمت HDR باشه در حالت دور تند نیز تصویر به شکل HDR نمایش داده می شود, یعنی پردازشگر تصویر این پلیر در تصاویر سریع امکان نمایش دالبی ویژن را ندارد! و این یک نکته عجیب و کمی اذیت کننده در اوپو 203 است که شاید در نسخه های به روزرسانی آینده برطرف شود.
در کل OPPO UDP-203 یک 4K پلیر نسبتاً ارزان قیمت و کاملا مورد تایید من است, کمی در بخش تصویر با رفرنس ذهنی من (فقط کمی) فاصله دارد, اما اصلا اینقدر نیست که ذهن من درگیر کند, بنظر من این پلیر بهترین انتخاب در بین میانه قیمت های موجود است, که البته زیاد هم نیستن, در واقع اوپو آنچنان رقبای هم ندارد تا بشه مقایسه ی درستی بینشون انجام داد. به هر حال در بازار بسیار محدود 4K پلیرها اوپو 203 یک انتخاب ایده آل و مورد تایید من است.
طراحی و ساخت
کیفیت تصویر
کیفیت صدا
در آمپلی فایرهای دیجیتال و برخی از مدل های برتر ویدیو پلیرها دو حالت صدای Direct و Pure Direct داریم, در ادامه توضیح میدم چه تغییراتی در این دو حالت برای صدا ایجاد می شود. (در ویدئو پلیرها فقط از Pure Direct استفاده میشه)
Direct و Pure Direct اولین بار کمپانی یاماها و به فاصله ی کوتاهی کمپانی اونکیو بروی آمپلی فایرهای دیجیتال کلاس برتر خود قرار دادند. و بعد از آن استفاده از این دو مد صدا بروی محصولات مشابه ی دیگر برندها نیز رایج شد. تا به امروز که تمام برندهای سازنده آمپلی فایرهای سینمایی و دیجیتال ویدئو پلیرها این دو مد صدای خاص و تا حدی کاربردی را بروی ارزان ترین و بی کیفیت ترین محصولات خود نیز قرار میدن! که صرفاً یک ژست و کلاس تجاری بحساب میاد.
وقتی آمپلی فایر بروی حالت Direct قرار میدیم, اگر سورس صدا دو کانال باشه و در حالت نرمال صدا به صورت 2.1 اجرا بشه, کانال LFE از مدار خارج میشه و آمپلی فایر به دو کانال استریو سویچ می کند. در این حالت بخش پری آمپلی فایر و DSP از مدار خارج میشه و فقط بخش تقویت سیگنال نهایی به صورت Direct یا مستقیم به سورس وصل می شود. این یعنی هیچ گونه تقویت سیگنال ابتدایی و پردازش صدای دیجیتال بروی سیگنال ورودی انجام نشده و سیگنال آمپلی فایر صوتی مستقیم به بخش پاور آمپلی فایر وصل می شود. کیفیت صوتی حاصله در این حالت کاملا به کیفیت سورس صدا و دقت و کیفیت بخش پاور آمپلی فایر بستگی دارد.
سیستم پیشرفته تری در آمپلی فایرها و دیجیتال و ویدئو پلیرها مورد استفاده قرار می گیرد با عنوان Pure Direct که درست مثل مد Direct بخش پری آمپلی فایر و DSP از مدار خارج می کند, با این تفاوت که در این حالت تمامی مدارات تصویری و پردازش دیجیتال و حتی صفحه نمایش آمپلی فایر نیز خاموش می شود, و تنها یک چراغ کوچک که نشان دهنده فعال بودن این سیستم هست روشن می ماند. برای فعال یا غیر فعال کردن این مد باید به صورت فیزیکی و از روی پنل آمپلی فایر و یا ویدئو پلیر اقدام به روشن یا خاموش کردن آن کنید, دلیل وجود دکمه ی فیزیکی این هست که اگر به عنوان مثال در حالت نرمال و از روی کنترل Pure Direct فعال کنید, برای غیر فعال کردن این حالت به علت خاموش بودن کل مدارات دیجیتال دستگاه, این امکان نخواهید داشت. پس وجود دکمه ی فیزیکی خارج از بخش کلاسیک و حس آنالوگ بودن, کاملا ضروری است
در مد Pure Direct در خروجی تصویر آمپلی فایر و پلیر سیگنال نداریم و فقط دو کانال صدای استریو و یک چراغ کوچک فعال هستن, درست مثل یک آمپلی فایر یا سورس صدای آنالوگ. ضمن این که در حالت Pure Direct فقط ورودی های آنالوگ تعریف شده فعال هستن. کیفیت صدای نهایی در این حالت کاملا وابسته به کیفیت طراحی و صوتی بخش پاور آمپلی فایر و سورس صدا هست, با تجربه ی من آمپلی فایرهای در مد Direct و Pure Direct خوب صدا میدن که بایاسینگ ترانزیستورها خوب انجام شده است. آمپلی فایرهای که خوب جریان دهی میشن در مد Pure Direct صدای Rich دارن و Timbre صدا در این نوع از آمپلی فایرها بالاست. اما در مدل های میانه قیمت و ضعیف در بایاسینگ صدا در هر دو حالت Direct و Pure Direct بی روح و فلت هست و شبیه به گرامافون شنیده میشه!
همانطور که گفتم این دو حالت صوتی برای کمپانی ها کاملا تجاری شده! تا حدی که در تمام آمپلی فایرهای ارزان و میانه قیمت چند سال اخیر شاهد اجرای مد Pure Direct بروی ورودی های دیجیتال مثل اپتیکال, کواکسیال و HDMI هستیم! فقط در حالت صوتی Direct ورودی های دیجیتال در دسترس هستن. در حالت Pure Direct باید فقط ورودی های آنالوگ فعال باشن, اصلا تعریف این مد یعنی نبود مدارات دیجیتال و صدای کاملا آنالوگ در یک تقویت کننده یا پخش کننده دیجیتال.
به هر حال من مد Pure Direct بروی پروسسورها و آمپلی فایرها و ویدئو پلیرهای درست و حسابی در مواردی مثل یک اجرای رسيتال کلاسیک (Recital به اجرای خواننده همراه با تک نوازی ساز گفته میشه) یا موزیکی با رکورد قدیمی و در تاریکی فضای شنیداری دوست دارم و به شما هم توصیه می کنم.
کمپانی Dedicated To Sound یا Digital Theater Systems به اختصار dts پردازش مجازی جدیدی با همکاری کمپانی های YAMAHA, DENON, ONKYO, Marantz گسترش داده, با عنوان dts Neural:X که همانطور که از اسم این سیستم جدید مشخص هست, سیستم صدای dts-X به صورت مجازی و محرک ایجاد می کند. یا dts-X عصبی, خیلی نمیشه در فارسی براش معادل پیدا کرد! این سیستم برای اولین بار با بروزرسانی آمپلی فایرهای 2015 دنن و مارانتز اجرا شد, و سپس از سال 2016 کمپانی اونکیو و یاماها هم این پردازش به آمپلی فایرهاشون اضافه کردند. در پردازش صدای Neural:X تمامی فرمت های فشرده شده و غیر فشرده dts بدون محدودیت کانال های صدا از 2.1 , 5.1 و 7.1 به صورت 5.1.2 و 7.1.4 اجرا می شود. پس فرقی نمی کند یک فیلم دی وی دی با فرمت فشرده شده 5.1 dts اجرا می کنید یا یک فیلم بلوری با فرمت غیر فشرده 5.1 یا 7.1 کانال آمپلی فایر های مجهز به پردازشگر Neural:X صدارو به صورت 5.1.2 در آمپلی فایر های میان رده و 7.1.4 در آمپلی فایرهای پرچم دار اجرا می کنند.
کمپانی dts در سال 2011 نیز یک پردازش صدای مجازی با عنوان dts Neo:X بروی آمپلی فایرهای پرچم دار یاماها و دنن اجرا کرد, که در اون سیستم هم فرمت هایای dts و LPCM به صورت مجازی تا 11.1 کانال اجرا می شدن. که با ورود سیستم جدید dts-X و اضافه شدن کانال های سقفی dts Neo:X جاشو به dts Neural:X داد.
کمپانی DOLBY هم سیستم مشابه ی به نام Dolby Surround عرضه کرده است. که هیچ ربطی به فرمت قدیمی دالبی ساراند پرولاجیک ندارد. در فرمت جدید درست مثل dts Neo:X صدای استریو یا چند کاناله دالبی فشرده و غیر فشرده به صورت 7.1 تا 9.1 به صورت مجازی پردازش و اجرا می شود. این فرمت ربطی به دالبی ادموس یا شبیه سازی دالبی ادموس ندارد. در واقع دالبی این سیستم جایگزین سیستم های پرولاجیک کرده است. (بروی تمامی آمپلی فایرهای مجهز به پردازشگر DTS Neural:X در دسترس است)
برای تست و درک بهتر صدای مجازی dts Neural:X از نسخه ی بلوری فیلم های مثل "The Fate of the Furious" که هم شامل فرمت dts-X با کانال های حقیقی سقفی و هم DTS-HD Master Audio 7.1 هست استفاده کنید. ابتدا ترک صوتی بروی dts-X قرار بدید و آمپلی فایر بروی dts-X و صدای 7.1.4 حقیقی تجربه کنید, سکانسی که اتوموبیل ها از پارکینگ طبقاتی به پایین پرتاب میشن عالیه, و سپس همین سکانس بروی dts-HD 7.1 قرار بدید و آمپلی فایر بروی سیستم dts Neural:X تنظیم کنید و این بار کانال های سقفی به صورت مجازی تجربه کنید. بنظر من سیستم Neural:X کارشو بسیار درخشان انجام میده, به شکل بسیار هوشمندانه ای فرکانس های صوتی پردازش میکنه و صداهای مربوط به کانال های سقفی تحویل شنونده میده! در نسخه ی بلوری UHD فیلم Kong: Skull Island هم تراک صوتی دالبی ادموس داریم و هم dts HD 7.1 در این کار صدای دالبی ادموس و فعال بودن کانال های سقفی درخشانه, اما وقتی سویچ می کنیم روی dts HD 7.1 و پردازش مجازی Neural:X فعال می کنیم, صدا در کانال های سقفی هنوز هم نسبتاً دقیق و کانالیزه هستن! نه به دقت و قدرت دالبی ادموس حقیقی اما به عنوان یک پردازش مجازی بسیار جذاب و قابل قبول و هوشمندانه اجرا می شود.
توصیه می کنم اگر سیستم سینمایی شما مجهز به پیکربندی بلندگوهای سقفی و آمپلی فایر دالبی ادموس و dts-X هست, حتما برای اجرای فرمت های صوتی dts فشرده 5.1 و 6.1 و غیر فشرده 5.1 و 7.1 از سیستم dts Neural:X استفاده کنید.
20 شهریور 1386 تا 20 شهریور 1396 Home Theater Center دو رقمی شد
سایت امروز وارد دهمین سال فعالیت خود شد. ۱۰ سال پیش وقتی وبلاگ Home Theater در بلاگفا به پیشنهاد برادرم (که این روزها داماد هم شده) ساختم، به هیچ عنوان فکرشو هم نمی کردم روزی دهمین سالگردشو در قالب یک وب سایت شناخته شده به مخاطب های وفادارش تبریک بگم! در طول این ده سال سعی کردم در مطالبی که منتشر می کنم, مسیر درست و راه های بهتر دیدن و شنیدن به مخاطب آموزش بدم. سعی کردم و خواهم کرد به مخاطب یاد بدم که به گوش و چشم خودت اعتماد کن، من فقط راه بهتون نشان میدم. با اعتماد به نفس هم فکر می کنم کارمو خیلی خوب انجام دادم، بخش "مطالب مخاطبین" سایت این ادعای من ثابت می کند، بی شک و بی شک این اولین سایت ایرانی در زمینه ی صدا و تصویر است که در طول فعالیتش ده ها نویسنده و بیش از ۱۰۰ مطلب و مقاله صرفاً از طرف مخاطبینش منتشر کرده است. این میزان از ارتباط نزدیک و همکاری دوستانه در زمینه ی صدا و تصویر در اینترنت فارسی بی نظیر است. یکی دیگه از شگفتی های این سایت بخش نظرات است، که دنیای کاملا متفاوت از جریان اصلی سایت دارد، پویای و تاثیرگذار بودن بخش نظرات در بسیاری از موارد حتی جدی تر از مطالب منتشر شده در سایت است.
من فکر می کنم تا روزی که به صدا و تصویر علاقمند باشم، به نوشتن در این سایت هم ادامه خواهم داد، پس تجربیات بسیار زیادی از صدا و تصویر در کنار هم خواهیم داشت.. خوش باشید و بیشتر و بیشتر ببینید و بشنوید.
بهرنگ برزین
وقتی از گرگ راسل در مورد Anna Behlmer پرسیدن, گفت منظورتون "ملکه ی صداست" Anna Behlmer تنها و برجسته ترین مهندس زن صدای هالیوود است, Anna تا به امروز کار میکس نهایی بیش از 150 فیلم و سریال انجام داده است. و اولین زن در صنعت صدای هالیوود است که 2 بار نامزد اسکار بهترین میکس صدا شده است, اولی در سال 1996 برای فیلم "Braveheart" (شجاع دل) و سال بعد برای فیلم "Evita" است.
Anna در سال های اخیر بیشترین فعالیت در کمپانی پارامونت و در مجوعه ی "Technicolor" عظیم ترین مجموعه ی صدا و DI هالیوود داشته است.
عنوان های برجسته ی که من از Anna تست کردم,
World War Z
Jack Reacher
Star Trek
Monsters vs. Aliens
Mission: Impossible III
Planet of the Apes
Teenage Mutant Ninja Turtles
Teenage Mutant Ninja Turtles 2
X-Men
Deep Impact
War of the Worlds
این عنوان ها تنها بخش کوچکی از فیلم های مهمی هستن که Anna میکس نهایی شون انجام داده است. کاری مثل "جنگ دنیاها" خارق العاده ست! هنوز هم این فیلم یکی از بهترین های dts بحساب میاد, و جریان و پیک های لحظه ی این فیلم در تست نمایش خانگی شوک کننده ست. اولین فیلمی هم که Anna با صدای دالبی ادموس کار کرد قسمت دوم Teenage Mutant Ninja Turtles هست, چند وقت پیش این کار تست می کردم, کاملا امضاش روی کارهاش هست, تاکیید بروی دیالوگ و جریان بالا در کانال های ساراند شاخص های مثبت فیلم های هستن که Anna کار میکنه.
به تازگی (21 اوت 2017) رئیس Cinema Audio Society هالیوود اعلام کرده است در ماه فوریه 2018 معتبر ترین جایزه این انجمن به Anna Behlmer اهدا خواهد شد, ( گرگ پی راسل 2 بار و برای فیلم های "نقاب زورو" و "ترانسفورمرز" این جایزه را دریافت کرده است) این برای اولین بار است که یک مهندس زن جایزه مهم CAS را دریافت می کند.
Anna از اولین مهندس های صدای هالیوود بود که از صدای دالبی 7.1 استقبال کرد, فیلم Super 8 اولین تجربه ی Dolby TrueHD 7.1 ایشون بود. Anna در تمام مصاحبه ها به اهمیت و تاثیرگذار بودن صدای ساراند تاکید می کند, به عنوان مثال پارامونت قرار بود فیلم "گربه ی چکمه پوش" را با صدای 5.1 صداگذاری کند, وقتی Anna انتخاب شد و فیلم را دید, گفت صدای این کار باید 7.1 باشد, در نهایت هم فیلم نامزد چندین جایزه معتبر در بخش صدا شد.
مایکل بی میگه پنجاه درصد از جذابیت یک فیلم صدای اون هست. و Anna Behlmer صدای فیلم به یک سیمفونی تشبیه می کند که باید اوج و فرود هاش همگی تاثیرگذار باشن, و گرگ راسل میگه صدا در فیلم باید حتی در سکوت هم حس ترس و انتظار اتفاقی عظیم را در بیننده القا کند.
امروز رفتم سراغ نسخه ی بلوری نابودگر "پیدایش" من قبلا این کار در صدا و تصویر بررسی کردم, اینجا. اما در تست امروز می خواستم کیفیت و شاخص های صدای نسخه ی خانگی این فیلم بروی پیکربندی دالبی ادموس تست کنم.
من کمی تجربه ی سینمایی و خانگی از صدای دالبی ادموس و dts-X دارم, اما با همین تجربیات کم این متوجه شدم که در نسخه های ادموس و dts-X که در سال های ابتدایی ورود این فرمت به صنعت سینما صداگذاری شدن (2013,2014) هنوز ماهیت واقعی این فرمت برای حتی بزرگانی مثل "گرگ راسل" هم مشخص نبوده, شما اگر نسخه ی خانگی Terminator Genisys و Transformers: Age of Extinction با 13 ساعت در بخش صدای دالبی ادموس مقایسه کنید, با این که هر سه عنوان گرگ راسل میکس نهایی شون انجام داده, اما تفاوت های زیادی در تعریف و اجرای صدای 7.1.4 در این سه فیلم شاهد هستید.
نابودگر 5 در اجرای دالبی ادموس تقریباً شبیه به ترانسفورمرز 4 هست, البته که نابودگر در افکتیو بودن, وضوح صدا و پیک های لحظه ی غیر قابل مقایسه و بسیار بهتر از ترانسفورمرز 4 است. اما هر دوی این فیلم ها در صداگذاری ادموس ضعیف هستن! و باز هم اگر بخوام این دو فیلم با هم مقایسه کنم, ترانسفورمرز 4 ضعیف تر از نابودگر 5 هست. ( کلا ترانسفورمرز 4 در بخش صدا و در نسخه ی خانگی کار ضعیفی هست)
گرگ راسل در نابودگر 5 به قول آراد که امروز اینجا بود, شیر صدای ادموس بیشتر باز کرده! و این واقعیت داره, برعکس ترانسفورمرز 4 که فقط در چند سکانس اونم بسیار گنگ میشه تاثیر کانال های سقفی حس کرد! در نابودگر 5 تفاوت های بین صدای 7.1 با 7.1.4 هست. به عنوان مثال چکیدن روغن از رویی سقف روی دست "سارا کانر" خیلی خوب بود, و یا پریدن نابودگر T1000 با موتور بروی سقف اتوبوس و همچنین راه رفتنش روی سقف تاثیرگذار و محسوس بود, و شاید در چند سکانس دیگه لحظاتی بود که میشد حس کرد کانال های سقفی هم در مدار هستن, و همین! در بسیاری از اگشن های فیلم ما صدای 7.1 تجربه می کنیم. انگار که هالییود می خواسته در تجربیات اولش از صدای دالبی ادموس و dts-X در نمایش خانگی فقط دموی از زیبایی و تاثیرگذار بودن این فرمت ارائه بده, تا بعد با فیلم های مثل 13 ساعت و Hacksaw Ridge در فرمت خانگی علاقمندان سیستم های سینمای خانگی شوک کنه!
بنظرم بخش صدا در هالیوود تازه قالب و باید های پیکربندی ادموس و dts-X دستشون اومده و دارن از پتانسیل حیرت آور این پیکربندی ها در فیلم های جدید استفاده میکنن.
در 5 ژوئیه 1965 ( چهاردهم تیر) "ماریا کالاس" آخرین اجرای اپراتیک خود را در سالن "Royal Opera House" لندن اجرا کرد, و پس از این تاریخ دنیا صدای مشابه کالاس را تجربه نکرد...
کالاس، خوانندهای که صدایش همچون سازی در ارکستر بود. گاه ویولن، گاه فلوت و لحظهای ویولا میشد. در نقش "نورما" همانقدر خوش درخشید که در نقش "ویولتا". ماریا کالاس، پدیدهای با دو ویژگی: ماریای زن و کالاس هنرمند.
اپرا را یکی از کهنترین و کاملترین هنرها می دانند. قدمتش به یونان باستان باز می گردد، اما زادگاه اصلی اش ایتالیاست. چهار قرن پیش دو هنرمند ایتالیائی، "کاچینی" و "پری" با آوای گرم و پرقدرت خود این هنر باستانی را همراه با نمایش و آواز و موسیقی به جهانیان عرضه کردند. انگلستان و فرانسه و آلمان، و پس از آن متروپولیتن آمریکا پایگاههای بعدی اپرا بودند. از میان کشورهای شرقی این مصریها بودند که در آغاز به فکر عرضه این هنر ارزنده افتادند.
ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه نیز پس از مصر پا به میدان گذاشتند. همزمان با گشایش تالار رودکی در سال ۱۳۴۶ اپرا نیز به ایران راه یافت. شاید از آن پس بود که هنرمندان مشهور اپراهای جهان نیز برای ایرانیان نام آشنا شدند. در میان علاقمندان به اپرا اما کسی نبود که نام ماریا کالاس را نشنیده باشد. آنهائی که به فرنگ راه داشتند و دستی گشاده، به اسکالای میلان، ورونای ایتالیا و دیگر اپراهای بزرگ جهان میرفتند، تا دیداری با این هنرمند جهانی داشته باشند.
میگویند زندگی کالاس پر از تناقض است. در ظاهر زنی خشن و بدبرخورد، اما در صحنه آنچنان احساساتی که اشک را از دیدگان تماشاگران جاری می ساخت.
ماریا فرزند سوم یک خانواده یونانی است که در نیویورک متولد میشود. تولدی که فاصله چندانی با مرگ برادر کوچک او نداشت، شادی چندانی نیز به بار نیاورد. پیانو بنا به خواست مادر با وجود اوضاع مالی نه چندان خوب جزء لاینفک خانه بود.
اوانگلیا که صدای خوش را از پدر به ارث برده بود، خیلی زود متوجه استعداد کودک خردسالش در زمینه موسیقی و آواز میشود. در آشپزخانه کار میکرد که نوائی دلپذیر از پیانو میشنود و با عجله خود را به اتاق میرساند. ماریا را میبیند که با دستان کوچکش بر روی پیانو قطعهای مینوازد و آوازی را زمزمه میکند. از آن پس اوانگلیا آرزوهای سرخورده خود را در ماریا میدید و از هیچ کوششی برای موفقیت او دریغ نمیکرد.
هشت ساله بود که قطعه لاپالوما را نواخت و ده ساله بود که آریای کارمن را اجرا کرد. بازگشت به یونان پس از اتمام دوره دبیرستان نقطه عطفی نیز برای زندگی موسیقائی ماریا بود.
شاید اگر خواننده "توسکا" در اپرای آتن ناگهان مریض نمیشد، ماریا خیلی دیرتر به شهرت میرسید. اما همین اتفاق ساده سبب شد تا هیدالگو ماریای جوان را در سال ۱۹۴۱ در سن هجده سالگی برای نخستین بار به روی صحنه بفرستد. «او یک توسکای فراموش نشدنی بود و تا پایان عمر در این نقش ستاره درخشان و تکرارنشدنی باقی ماند.»
آتن اما هنوز آن جائی نبود که بتواند برای ماریا شهرتی جهانی به بار بیاورد. هدف ماریا اسکالای میلان بود. به ایتالیا رفت تا اسکالا را فتح کند. آشنائی با باتیستا مِنِگینی ایتالیائی و سپس ازدواج با او با تفاوت سنی بسیار، نخستین گامها در این راه بود. در اسکالا پذیرفته نشد، اما در "ورونا" به روی صحنه رفت. روز و شب تمرین میکرد و اجرای هیچ نقش مشکلی را حتی در فرصتهای کوتاه رد نمیکرد.
اولیور مِرلین در کتاب خود مینویسد: «ماریا از سه صدا برخوردار بود: صدای بالا، صدای میانی و صدای پائین که همان زیر و بم است.
از آن پس طرفداران صدای ماریا کالاس تشویقهای او را زمانبندی میکردند. بطور مثال میگفتند "مردم ۲۵ دقیقه روی پا ایستادند و او را تشویق کردند." یا اینکه "۳۰ دقیقه کف زدن ها به درازا کشید." بالاترین دقایق پس از اجرای نورما بود که ۳۷ دقیقه ادامه داشت.
ماریا کالاس درسال ۱۹۵۶ برای اجرای اپرای لوچیا دو لامرمور با گروه اجرائی برلین به وین می رود. ۱۲۰۰۰ نفر در مقابل ساختمان اپرا اجتماع کرده بودند. ۶۰۰۰ بلیط برای سه شب فروخته می شود. کاملیا مسیح از نگاه منتقد به این اپرا میگوید: «"جنون" لوچیا لامرمور یکی از مهارتهای اجرایی کالاس بود. منتقدین، معتقد بودند که در لحظه اجرا، تماشاگر فراموش میکند که این اجرا طبیعی نیست. انگار که خود طرف است.»
بر خلاف ما ایرانیها که منتقد خوب کم داریم و حاضر به قبول یک نقد خوب هم نیستیم، ماریا کالاس توجهی ویژه به نقدهائی داشت که دربارهاش نوشته نوشته میشد، نسبت به آنها حساس بود. و روی او اثر میکرد. اثری که هم لهاش میکرد و هم باعث پیشرفتاش میشد. له میشد، ولی ادامه میداد.
میان ماریا کالاس و هنرش سه چیز فاصله انداخت: سینوزیت، ناراحتی فشار خون و عشق. او اما همچنان به عنوان خوانندهای استثنائی در قرن بیستم باقی مانده است. در سال های پایانی عمر بنا به تقاضای پازولینی به سینما روی آورد و نقش "مِدِآ" را بازی کرد. ماریا تمام دردهای مدآ اعم از ناامیدی، عشق ناکام، جنون و خشم را در این فیلم با چشمان و حرکات صورتش نشان داد. این فیلم در پاریس با استقبال زیادی مواجه شد و ماه ها بر روی پرده سینما بود.
پازولینی میگوید: «ماریا در عین حال که زنی فوق العاده است، در درونش شخصیت یک زن باستانی را دارد.
ماریا با یک سکته قلبی مشتاقانش را پشت درهای اپرا برای همیشه در انتظار گذاشت. ماریا پیشتر به شاگردان خود گفته بود: «ما هنرمندان، خدمتگزار آهنگسازان و مردم هستیم و در این راه باید آمادگی قربانی کردن را داشته باشیم. اگر موسیقی را دوست دارید باید یک هنرمند فداکار باشید.
بی شک و بی شک بلندگوی مانیتورینگ یاماها "NS10M Studio" مهم ترین بلندگوی 40 سال گذشته در صنعت صدا بحساب میاد, و لقب بلندگوی افسانه ای به واقع برازنده آن است. اما چرا NS10M Studio تا به این حد در بین مهندسین صدا و استودیوهای ضبط موسیقی محبوب شد! طراح این بلندگوی آقای "Akira Nakamura" یکی از طراحان آلات موسیقی کمپانی یاماها ست, آقای ناکامورا از ابتدای کار در کمپانی یاماها علاقه به طراحی و ساخت بلندگو هم داشتن, بلندگوی مشهور "NS-1000" اولین بلندگوی طراحی شده توسط اقای ناکامورا در سال 1974 برای یاماها ست. که به تازگی یاماها نسخه جدید NS-5000 هم از روی همین بلندگو باز تولید کرده است. ناکامورا مدل ابتدایی NS-10 را در سال 1978 به عنوان یک بلندگوی ارزان قیمت های فای طراحی کرد, و کمپانی یاماها نیز آن را تولید کرد. موفقیت این مدل در بین اودیوفایل ها پای این بلندگو را به استودیوهای ضبط موسیقی هم باز کرد, و به سرعت مورد توجه مهندسین صدا هم قرار گرفت. اما واقعاً NS-10M چی داشت که اینقدر مورد توجه اودیوفایل ها و استودیوهای ضبط قرار گرفت!
NS-10M یاماها مدل ابتدایی, یک بلندگوی پسیو 2WAY با کابینت سیلد از جنس نئوپان 2.5 سانتی متری با 7 لایه فینیشینگ است, با یک میدرنج باس 7 اینچی با مخروط کاغذی و یک تویتر soft گنبدی شکل نچندان خاص در نسخه ابتدایی, مدل خانگی این بلندگو کمتر از 7 کیلو وزن داشت و به شکل ایستاده طراحی شده بود. شاید تنها نکته مثبت در کابینت این بلندگو دقت در فینیشینگ کابینت بود که تاثیر زیادی در کنترل رزونانس های کابینت دارد. این بلندگو به ازای هر یک وات توان و در فاصله یک متری ۹۰dB صدا تولید می کرد. این یعنی حساسیت 90db داشت, که برای آمپلی فایرهای کم وات یک امتیاز مثبت بحساب میاد.
اما راز موفقیت این بلندگو نه کابینت ابتدایی آن بود و نه تویتر نچندان جالبش! چیزی که NS-10M به عنوان بهترین مانیتورینگ جهان چهل سال پیشتاز کرد, جنس مخروط درایور 7 اینچی آن بود. درایور میدباس این بلندگو از نوعی خمیر کاغذ که در صنعت عکاسی کاربرد داشت ساخته میشد, ماده ای بسیار سبک و محکم که توان باز تولید ضعیف ترین سیگنال های دریافتی داشت. مخروط این درایور بلعکس تمام تولیدات بلندگو تا به آن تاریخ و حتی تا به حال به شکل پرس ماده تولید نمیشد, بلکه از یک ورق کاغذ که با دست به شکل مخروط در آمده ساخته میشد. از سال ۲۰۰۱ به دلیل عدم تولید خمیر کاغذ مورد نیاز برای تولید درایور این بلندگو، تولید آن نیز متوقف شد. در تصویر زیر می توانید محل اتصال دو سر کاغذ ببینید:
NS-10M در نسخه ابتدایی مشکلی در صدا داشت، که فقط با روشی که در علم صدا بهش "Tissue Effect" یا تاثیر دستمال کاغذی گفته میشه برطرف میشد, و اون عدم هماهنگی بین صدای تویتر با ووفر بود، اودیوفایل ها و مهندس های صدا در آن سالها در بلندگوهای که Coherency خوبی بین درایوهاشو وجود نداشت از یک لایه دستمال کاغذی که روی تویتر قرار میگیره استفاده می کردن, تا یک بالانس فرکانسی در بلندگو ایجاد کنن, با کم یا زیاد کردن لایه های دستمال کاغذی هم میشد به نتیجه مطلوب رسید. بنظر من در بلندگوهای امروزی این تاثیر میشه با برنداشتن "گریل" بلندگو ها ایجاد کرد, کاری که من همیشه انجام میدم.
در همان سالها و برای بر طرف کردن مشکل "Tissue Effect" در NS-10 تیم طراحی آقای ناکامورا یک نسخه ویژه با نام "NS10M Studio" تولید کردن, که در این مدل از یک تویتر Soft Dome با قطر 3.5 سانتی متر استفاده شد, که به نسبت مدل 1 اینچی قبلی توان تولید ناحیه فرکانس گسترده تر و هماهنگ تر با درایور 7 اینچی داشت. کابینت مدل استودیویی جدید نیز به شکل افقی طراحی شد که به اندازه زیادی از تیرگی و کدر بودن صدا Muddy در فرکانس های میانی کاسته شد. همچنین تغییرتی در کویل ووفر و طراحی کراس اور ایجاد شد که باعث پاسخ فرکانسی بین ۶۰ هرتز تا ۲۰ کیلوهرتز شد. (ناحیه فرکانسی ۶۰ هرتز مهم ترین ناحیه بم صدا در ضبط موسیقی است) "NS10M Studio" معروف به این بود که تمام نقاط ضعف صدا را در مرحله رکورد آشکار می کند. یاماها و آقای ناکامورا به یک موفقیت جهانی دست پیدا کردن که تا به امروز در هیچ بلندگوی مانیتوری تکرار نشد.
شاید امروز دیگه بلندگوی آنالوگی مثل NS10M Studio یاماها فقط به عنوان دکور و ارزش در استودیو های ضبط موسیقی جهان حضور دارد, اما چهل سال افتخار میکس و مستر بهترین و بدترین های صنعت موسیقی جهان همراه این بلندگو است.