Home Theater Center
مرکز بررسی سیستم های صوتی و تصویری

آنچه باید بدانید

اهمیت ساب ووفر

در مطالب گذشته در مورد صدای چند کانال صحبت کردم. یکی از سوالات بسیار تکرای که از من پرسیده می شود در مود ساب ووفر است, که آیا اگر از بلندگوی سنگین و یا بلندگوهای که سوپر ووفر دارند استفاده كنيم دیگر نیازی به ساب ووفر داریم! تا امروز بی نهایت جواب این سوال دادم! و باز تکرار می کنم!

در صدا گذاری فیلم کانال Low frequency effects یک کانال صدای کاملا مستقل از دیگر کانال های صدا است. در روش Dolby کانال LFE ترکیبی از فرکانس های پائین تمام کانال های صدا ست. این صدا می تواند ۲ , ۵ , 6 و 7 کانال باشد. صدا در هر کانال اگر موزیک باشد یا گفتگو و افکت یک میزان مشخص فرکانس پائین دارد, که در صدای چند کاناله دالبی حجم مشخصي از فرکانس پائین هر کانال در کانال ۱. ضبط می شود. و در زمان پخش مجموع این کانال ها فرکانس LFE از بلندگوی SubWoofer پخش می شود.

در صدا گذاری dts کانال LFE جدا از دیگر کانال ها صدا گذاری می شود. در این روش صدای فرکانس پائین از دیگر کانال ها استخراج نمی شود.

نکته مهم اینجاست:

در صدای ۵.۱ یا بیشتر فرقی نداره زمانی که کانال LFE در مدار نباشد! شما فرکانس های پائین کانال های سوراند و مرکز ندارید. تمام افکت های سنگین در دو کانال اصلی شنیده نمیشه, هر کانال میزان مشخصی فرکانس پائین دارد که هم توسط بلندگوی آن کانال پخش می شود و هم در کانال LFE جریان دارد.

سیستمی که ساب ووفر ندارد, زمانی که افکتی در کانال مرکز یا سوراند پخش می شود به دلیل ضعیف بودن بلندگوهای سوراند و مرکز نسبت به کانال اصلی و پائین بودن میزان فرکانس پائین در این کانال ها صدای تاثیر گذاری نداریم, تمام صدای کانال مرکز گفتگو نیست, یا در کانال سوراند فقط حرکت گلوله و پخش شدن اجسام نداریم! در این کانال ها موزیک داریم گاهی با شدت بالا, افکت های سنگین داریم, که اگر کانال LFE در مدار نباشد در یک لحظه به علت بهم خوردن تعادل فرکانسی فضای DSP کاملا از بین میره, ساب ووفر این تعادل فرکانسی حفظ میکنه. حالا تصور کنید در سیستمی که بلندگوهای اصلی Floorstanding است و کانال سوراند Bookshelf یا Satellite کانال LFE در مدار نباشد!

یادم چند سال پیش در بین علاقه مندان سیستم های سینمایی موضوع یکسان بودن نوع بلندگوهای تمام کانال ها خیلی داغ بود, من نیز در مواردی مثل فیلم های موزیکال و کنسرت ها اعتقاد دارم یکسان بودن نوع بلندگوها نتیجه بهتری در شنیده شدن فرکانس های مختلف صدا در بیننده ایجاد می کند. مخصوصا کانال مرکز اهمیت بیشتری دارد, به همین دلیل در سیستم های THX در سه کانال جلو از یک نوع بلندگو استفاده می شود. در سیستم های Hgh-End نیز از بلندگوهای مرکز با تعداد درایورهای نزدیک یا مشابه دو کانال اصلی استفاده می کنند.

Timing

یکی از اصطلاحاتی که در تحلیل سیستم های صوتی بکار میره Timingجدیداً هم مد شده از عام زیاد میشنوم و میخونم مثلا فلان کابل تایمینگ خوب یا بدی داره! تایمینگ چیه که هرکی در تعریف صدا ازش می نویسه و یا در جم های اودیوفیلی ازش استفاده می کنند!

مرجع موسیقی نت گرد, مطلب ارزش زمانی نت مطالعه کنید, هر تایمینگی به نت گرد برمیگرده, هر چهار نت سیاه  یه نت گرده, هر دوتا سفید میشه یه گرد, هر هشت تا نت چنگ میشه یک نت گرد, ملاحظه می کنید نت گرد از چه درجه اهمیتی در موسیقی برخوردار است, حالا تایمینگ چیه؟ آهنگ ساز نت هارو Scale به Scale می نویسه (گام به گام)

در هر Scale تعدادی نت وجود دارد که ریتم تشکیل میدن, بین Scale ها اينتروال (فواصل) وجود داره وقتی در یک Scale چندتا نت زده شده و میخواد بره Scale بعدی گوش یک رهبر ارکستر اینتروال هارو متوجه میشه و میره Scale بعدی, اگر نتونه اینتروال هارو بشنوه از گروه عقب میمونه و موسیقی متوقف میشه! در بعضی از سالن ها ارکستر ضعیف برای تایمینگ درست از بلندگوهای مانیتور جلوی رهبر ارکستر استفاده می کنند! در Soundcheck های داخل استودیو نوازنده یا رهبر ارکستر میاد تا صدای ساز یا ارکستر بشنوه, گاهی به صدا ایراد میگیرن که صدا خوب نیست و تایمینگ نداره! صدابردار بلند میشه و میگه بیا جای من که Sweet spot هست بشین, و حالا صدا درست میشه و نوازنده میتونه اینتروال هارو بشنوه. گوش هر کسی که پای اینترنت تحلیل خونده یا چند جای رفته صدا شنیده نمیتونه اینتروال وقفه هارو متوجه بشه! باید موسیقی بدونه, نوازنده, آهنگ ساز یا رهبر ارکستر باشه, یا حداقل دوره سلفژ گذرونده باشه تا بتونه تایمینگ تشخیص بده.

بازی با کلمات و حفظ کردن یکسری اصطلاحات خارجی و بکار بردن آن ها کار پیچیده ای نیست, هرکی با ادبیات و سواد خودش میتونه از حفظیات های فای استفاده کنه و اگر شنوده یا خواننده هم سواد اندک موسیقی نداشته باشه و متوجه نشه فکر میکنه با چه پدیده ای روبرو شده! این بار در جمع های اودیوفیلی اگر ساز بود از کسی که داره نظر میده بخواین یه نت بالا یا پایین بزنه؟ یه نت زدن مثل این میمونه که از کسی که ادعای زبان دیگری داره بخواهید بگه سلام, نگید چه ربطی به تحلیل صدا داره! دوستانی که ساز میزنن یا از موسیقی سر رشته دارن متوجه حرف من میشن, فقط همین یه نت بزن, بگو سلام! اگر سلام موسیقی بلد نیستید, اشکالی نداره برید سلفژ یاد بگیرید تا وقتی ازتون میخوان تایمینگ تعریف کنید مجبور نشید بزنید تو خاکی! پیش یه دوست اودیوفیل بودم و ازش سوال کردم تعریف عام از SoundStage چیه؟ به من گفت تعریفی ندارن فقط استفاده می کنند! جدیداً هم Detail مد شده و میگن! فقط در جم های اودیوفیلی این کلمات تکرار میشه و همه سری به معنایی منم متوجه شدم تکان میدن! یکی نمیگه آقای تحلیل گر تایمینگ چیه که این سیستم داره یا نداره؟ باز تکرار می کنم برای تحلیل نوشتن از صدا نیازی نیست موسیقی دان یا آهنگساز باشید فقط سلام موسیقی بلد باشید.

 

پس تایمینگ شد اینتروال های بین هر Scale , به زبان ساده تر فواصل بین هر دسته از نت ها که ریتم تشکیل میدن مثل دادادادادادا یک Scale ........اینتروال........ دااااااااااااااااا یک Scale تایمینگ فواصل بین هر Scale که اگر هر کدام از اجزای سیستم نتونه تایمینگ رعایت کنه نت ها بین هر Scale در هم میرن و شنیده نمیشن, این Timing که با هر گوشی به راحتی قابل تشخیص نیست!

پی نوشت: در نت نویسی در زبان آلمانی به Scale (گام) fred در انگلیسی Ferret و در فارسی Scale یا گام گفته میشه, در متن بالا از Scale به جای fred یا ferret استفاده کردم.

و باز آکوستیک و اجرای زنده

قطعه ی معروف و شاد Las hijas del Zebedeo از اپرای عاشقانه Carceleras می باشد که عمدتا می بایست توسط صدای متزو سوپرانو اجرا گردد و در ویدئوی زیر این قطعه شاد توسط متزو سوپرانوی مطرح و بسیار ماهر Elina Garanca اجر شده. این خواننده 37 ساله اپرا در سال های اخیر بسیار محبوب گردیده و اپراهای بسیار بزرگی همچون Carmen را در metropolitan  نیویورک به صحنه برده است و بسیاری از منتقدان وی را با تکنیک تر از اسطوره هایی همچون مرلین هورن می دانند. "وی دارای وسعت صدای بی نظیر و قدرت صدایی فوق العاده ای می باشد که از پس بزرگترین سالن های اپرا هم به راحتی برآمده و قدرت صدای خود را به نمایش میگذارد." یکی از عمده ترین نقاط مثبت الینا در واقع کنترل بسیار زیاد وی بر صدای خویش و قدرت دینامیکی صدای وی می باشد که گوش کردن به وی را لذت بخش و پر غرور می نماید. قطعه ی Las hijas del Zebedeo جز قطعات سخت به حساب می آید که برای اجرای زیبای آن به سالها تجربه و تکنیک صداسازی نیاز می باشد. نت بالای این قطعه لا متزو سوپرانوها و یا همون A5 می باشد که وی به بهترین نحوه آن را اجرا کرد.

 

حالا چرا این اجرای زیبا و فوق العاده قوی براتون قرار دادم! در مطالب آکوستیک مطالعه کردید که صدای که شنیده می شود از انعکاس موج به اجسام و هوای اطراف ما است, حتی میزان رطوبت و دمای هوا در سرعت و شکل سینوسی موج تغییر ایجاد می کند.

در مطالب آکوستیک گفته شد که آکوستیک کردن با ایزوله کردن (کاری که در ایران به اشتباه در اکثر موارد انجام می شود) فرق بزرگی دارد, یک سالن اکوستیک شده می تواند فرکانس های مختلف موج را کنترل کند, کم کند, حذف کند یا افزایش دهد. در سالن های اجرای زنده کلاسیک هیچ بلندگو و تقویت کننده ای وجود ندارد! و فقط آکوستیک سالن هست که صدای خواننده و سازهارو به گوش شنوندگان میرساند.

اگر برای بار اول در یک سالن خوب یک اجرای کلاسیک بشنوید امکان نداره باورتون بشه صدای که شنیده میشه بدون هیچ تقویت کننده ای با این قدرت به گوش میرسه! تاکید میکنم امکان نداره باور کنید! و آن صدا فقط شاهکاری مهندسی آکوستیک است که با تنظیم زاویه های مختلف بسته به رنج صدای خواننده و نوع و تعداد ساز ها توسط "ديفيوزرهای" متحرک سریع ترین نت هارو با چنان قدرتی به گوش میرسد که هیجان زده خواهید شد.

و بعد از اولین اجرا به خود خواهید گفت چقدر صدای ضبط شده احمقانه ست, چقدر صدای بلندگوها و کامپوننت های مثلا های اند احمقانه ست, سرزنشی که سالها پیش در اولین تجربه بزرگ اجرای زنده به خود کردم! احمقانه تر از هر صدای ضبط شده ای شخصیت های خوب یا بدی که به کامپوننت ها در تحلیل هامون میدیم! چاره ای هم نداریم من هم همینطور تحلیل میکنم چرا که بلندگو و هر کامپوننت صدای احمقانه است, پس هر تحلیلی از این محصولات احمقانه از خود این محصولات احمقانه تره.

ولی خوب ما داریم با همین سیستم های احمقانه صدا (نه موزیک) گوش میدیم! پس مجبوریم از کیفیتشون هم بنویسیم! فقط ای کاش صدای خوب شنیده باشم و بعد بنویسیم, تخیل هم نکنیم!

خوش باشید

کالیبراسیون صدا

یکی از نکات بسیار با اهمیت در صدای سینمایی و شاید مهم ترین نکته در صدای سینمایی کالیبراسیون صداست, که توسط میکروفون مخصوص که همیشه همراه آمپلی فایرهای سینمایی است انجام می شود. به این کار در ستاپ سینمایی "EQ Set up" هم گفته می شود.

در سال های اول ورود صدای سینمای دیجیتال آمپلی فایرها امکان کالیبراسیون صدا توسط میکروفون را نداشتند! و این کار توسط خود کاربر و در مواردی توسط کالیبراتور انجام میشد, نتیجه کار کاملا به تجربه کاربر بستگی داشت, تنظیم شدت db شدت وولوم در هر کانال, دامنه فرکانسی همه و همه توسط کاربری انجام میشد که اکثرا هیچ تجربه قبلی در این زمینه نداشتند. زیاد هم نمیشه به صدای سیستم های سینمای خانگی در آن زمان ایرادی گرفت! هرچی بود برای زمان خودش جذاب و متفاوت بودن.

چند سالی هست آمپلی فایرهای سینمایی خانگی مجهز به میکرفون کالیبراسیون صدا شدند, در آمپلی فایرهای ابتدایی که مجهز به این سیستم بودند تنها شدت db و وولوم صدای هر کانال توسط این سیستم بالانس میشد, و نتیجه هیچ تاثیری در کیفیت میدان DSP نداشت. اکثر با تجربه های آن زمان اعتمادی به ستاپ کردن با میکروفون نداشتند و دستی این کار را انجام میشد!

در آمپلی فایرهای نسل جدید نتنها میزان db و وولوم صدا در هر کانال بالانس می شود بلکه فاصله هر کانال و از همه مهم تر زمان تقدم و تأخر صدا بالانس می شود که تاثیر بسیار زیادی در قدرت و دقت فضای DSP دارد, فضای DSP بسیار نیاز به رعایت فاصله های بین هر کانال و زمانی است که صدا از یک کانال وارد کانال بعدی می شود, اگر این فاصله رعایت نشه صدا میان انتقال بین دو کانال قطع می شود و این دلیل بهم خوردن فضای DSP است. از مهم ترین نکته ای که در نسل های جدید EQ Set up روش تمرکز شده همین کنترل سرعت تقدم و تأخر فرکانسی بین کانال های صداست. امروزه دیگه هیچ با تجربه ای در صدای سینمایی نیست که ستاپ سیستم با دست انجام بده! پردازنده های آمپلی فایرهای جدید به حدی دقیق هستند که این کار بهتر از هر گوش با تجربه ای انجام میدن.

نکته مهمی که در کالیبره کردن صدا توسط میکروفون های مخصوص باید بهش اشاره کرد محل قرار گرفتن میکرفون است, در ساده ترین شکل گفته می شود در محل های نشستن بیننده باید قرار بگیرد! این درسته اما موقعیت میکرفون بسیار بسیار در نتیجه نهایی با اهمیت است و باید به دو نکته اساسی توجه کنید:

اول فاصله میکرفون است که باید هم اندازه با گوش بیننده ارتفاء داشته باشد, و نه محل نشستن روی مبل یا پشتی عقبی مبل!

دوم فاصله میکرفون از گوش است, که باید 30 سانتیمتر از مرکز صورت و بین دو گوش جلوتر باشد, روی مبل یا صندلی در راحت ترین حالت قرار بگیرید و از مرکز صورت 30 سانتیمتر جلوتر را مشخص کنید و میکرفون را در همان محل قرار بدید.

بهترین وسیله برای قرار دادن میکرفون پایه های دوربین عکاسی است, تمام مدل های مختلف میکرفون های کالیبراسیون صدا محل بسته شدن روی پایه را دارند.

در هر جابجای حتی مختصر هر یک از بلندگوها یا تعویض آنها حتما باید دوباره سیستم را کالیبره کنید.

نکته: دوستانی که ترجیح میدن سیستم سینمایی دستی ستاپ کنند, توصیه میکنم ابتدا سیستم با میکرفون ستاپ کنید, سپس میزان db که اکثرا بخاطر ضعف در آمپلی فایر یا بلندگو تمایل به افزایش بی اندازه آن هست! دستی افزایش بدید. مهم ترین آپشن در ستاب با میکرفون "Distance" است, نتیجه تنظیم دستی فاصله ها با تجربه من هیچ وقت به دقتی نیست که خود پردازشگر انجام میده! فاصله ها برای داشتن بهترین DSP بسیار مهم است.

گرین چیست

 "Grain" تصویر برای بسیاری از Videophile ها تبدیل به فوبیا شده! خودم هم کمی این هراس دارم که نکنه قسمت بعدی فیلمی که دوست دارم تصویرش گرینی باشه, باید اعتراف کنم در مواردی از گرین کنترل شده "دیجیتال" بدم هم نمیاد! چرا که پتانسیل تست تصویر بهتر میکنه, در واقع وسیله ای میشه برای تست قدرت پلیر, کابل و نمایشگر در کنترل و دقت نمایش گرین ها, اما اصلا با گرین دونه درشت بد شکل کنار نمیام و حسابی میرن روی اعصابم!

اما سوالی که خیلی از من میشه این که گرین چی هست؟

گرین از اولین تصویر ثبت شده روی نگاتیو تا به امروز بخشی از سینما بوده و هست, نگاتیو نواری پلاستیکی از جنس "سلولوز استات" که با "halide" (هالیدها ترکیبی است بین نقره و هالوژن‌) که توسط یک ماده ژلاتینی پوشانده شده است.

در فیلم براداری نگاتیو قسمت های که بیشتر نور میبینند ذرات نقره به نقره متالیک تغییر می کند و بعد از چاپ بصورت دانه های براق در تصویر دیده می شوند. جنس نور شدت نور و نو یا کهنه بودن نگاتیو همگی از عواملی هستند که می توانند میزان و شکل گرین مشخص کنند.

در نگاتیوهای اولیه لکه های سفیدی در تصویر ظاهر میشد که به دلیل ترکیب شدن ذرات نقره در بخش های از نگاتیو و نور دیدن آن نقاط و متالیک شدن نقره بصورت لکه های سفیدی در تصویر دیده میشد.

شکل و اندازه گرین بسته به میزان نور و حساسیت نگاتیو تغییر می کند, در فیلم های قدیمی به علت پایین بودن حساسیت فیلم ها و خطای لنز دوربین ها در آن زمان گرین قسمت غیر قابل کنترل و حذف نشدنی از صنعت سینما بود. اما با پیشرفت صنعت سینما و بالا رفتن حساسیت نگاتیو و دقیق تر شدن لنز دوربین های سینمایی در کنترل نور شکل و میزان گرین تصویر هم تغییر کرد و کمی تحت کتترل قرار گرفت. یکی دیگر از دلایل زیاد شدن میزان گرین تصویر کهنه بودن نگاتیو است, در فیلم Saving Private Ryan استیون اسپیلبرگ از نگاتیو کهنه برای ساخت این فیلم استفاده کرد تا گرین و فضای واقعی تری از خاطرات یک کهنه سرباز جنگ جهانی به بیننده انتقال بده, و بنظر من خیلی بهتر از دیگر آثار گرینی اسپیلبرگ! انجام شد.

نکته: صحبت فیلم برداری شد این بگم که عبارت "فیلم برداری" فقط برای ثبت تصویر روی نگاتیو صحیح است, در ضبط تصویر بصورت مغناطیسی یا دیجیتال باید از عبارت تصویر برداری استفاده شود.

با دیجیتال شدن تجهیزات استودیوهای فیلم سازی در دهه 90 میلادی امکان اسکن دیجیتال نگاتیو خام (راش) این امکان ایجاد کرد تا تصاویر دیجیتال شده را در محیط نرم افزارهای فوق حرفه ای که صرفا" برای استودیوهای هالیوود طراحی شده بود اصلاحاتی روی تصویر انجام شود, اصلاحاتی مثل کنترل میزان گرین تصویر, تمیز کردن تصویر از خراش های روی نگاتیو, اصلاح رنگ و موارد دیگر, امروزه صنعت سینمایی هالیوود به حدی در زمینه Restoration پیشرفت کرده که شاهد بازسازی مجدد آثار برجسته کلاسیک به شکل خیره کننده ای هستیم! به عنوان مثال کاری مثل "بن هور" روی بلوری فوق العادست! من سالها پیش از نسخه دی وی دی 4 دیسک این کار نوشتم و گفتم که نگاتیوهای این فیلم در قسمت های کاملا فاسد شده بوده و حتی غیر قابل اسکن بوده! با این حال نتیجه شد نسخه بسیار عالی در زمان خودش, در نسخه بلوری این کار در سکانس های تصویر اینقدر خوبه که نمیشه باور کرد این فیلم در سال 1959 ساخته شده است.

گاهی نویز دیجیتال با گرین اشتباه گرفته می شود, یکی از دلایل ایجاد نویز در تصاویر دیجیتال کوچک بودن سایز CCD دوربین است, یکی از ویژگی های که دوربین های RED بین فیلم سازها محبوب کرد بزرگ بودن سایز CCD و امکان ثبت تصاویر تمیز در نور کم بود. در فیلم های امروزی و روی بلوری هم گاهی در پس زمینه تصویر و نقاتی که نور کمتری در صحنه است نویز وجود دارد که نباید با گرین اشتباه گرفته شود. از بهترین کارای که با دوربین RED گرفته شده و تصویر فوق العاده تمیزی داره Knowing

گرین در فیلم های امروزی دو حالت نگاتیو و دیجیتال داره, در نگاتیو که داستان با گذشته تفاوتی نکرده, فقط بیشتر تحت کنترل قرار گرفته و دقیق تر از قبل شده. در دیجیتال دیگه خبری از گرین نیست و جاشو نویز گرفته! گرین در فیلم های امروزی به تصویر اضافه می شود, کارگردان تو اتاق مسترینگ میخواد که اینجای فیلم گرینی باشه, کجا مقدارش بیشتر بشه یا اصلا نباشه و یا کل فیلم یه گرین دونه درشت مزخرف داشته باشه!

پلبر در نمایش گرین تاثیر زیادی داره, پلیرهای ارزون و ضعیف گرین تو هم میبرن و خیلی دونه درشت و زشت نشون میده! اما پلیر درست و حسابی گرین از بافت تصویر جدا می کنند و حس لزج و چسبندگی گرین به تصویر ازش میگیره, گرین تفکیک داره و حالت مه آلود از تصویر میگیره و بهش هویت میده.

این داستان ساده گرین بود که خیلی در موردش سوال می کردید!

رنج صدای خوانندگان کلاسیک

برای درک بهتر صدا باید Audiophile ها با رنج صدای خوانندگان آشنا باشند, (حداقل تا حدودی) در زیر تعدادی از مهم ترین رنج های صدای خوانندگان کلاسیک براتون می نویسم.

باس :

این نوع صدا از صداهای کمیاب و بم ترین صدا برای آقایان بوده و محدوده این صدا در افراد مبتدی از نت E2 تا E4 بوده و در میان خوانندگان حرفه ای از نت B1 تا F4 می باشد از خوانندگان مطرح باس می توان به Boris Christoff اشاره نمود.

باریتون :

این نوع صدا متداول ترین نوع صدا در میان آقایان بوده و محدوده ی این نوع صدا در میان افراد مبتدی از نت می E2 تا نت فا F4 بوده و در میان خوانندگان حرفه ای از نت C2 تا G4 بوده.
از خوانندگان مطرح می توان به Dmitri Hvorostovsky اشاره کرد.

تنور :

خوانندگان تنور که قهرمانان جذاب اپراهای معروف می باشند و صدای این دسته از خوانندگان بسیار مورد توجه علاقه مندان به آواز کلاسیک است.

این نوع صدا مختص به آقایان بوده و محدوده این صدا از نت B2 تا A4 در میان خوانندگان مبتدی و در میان خوانندگان حرفه ای از نت G2 تا C5 می باشد.
البته لازم به ذکر است که بعضی از اسطوره های آواز کلاسیک سابقه خوانندن نت ر D5 را نیز داشته اند از جمله پاواراتی و بوچلی

کانتر تنور :

این نوع صدا مختص آقایان بوده و بالاترین جنس صدا برای آقایان محسوب می شود محدوده این نوع صدا از نت می زیر دو میانی تا فا روی خط پنجم می باشد E3 تا F5 

لازم به ذکر است که این نوع صدا میان آقایان کمیاب بوده از جمله خوانندگان کلاسیک با نوع صدای کانتر تنور مطرح می توان به David Daniels اشاره کرد.

 آلتو :

این نوع صدا از صداهای کمیاب در بین خانم ها می باشد و بم ترین صدای خانم ها صدای آلتو و یا کنترآلتو بوده که محدوه این نوع صدا در میان خوانندگان مبتدی از می زیر دو میانی تا ر خط چهارم بوده E3 تا D5 
 
و در میان خوانندگان حرفه ای از ر زیر دو میانی تا لای بالای خط پنجم می باشد D3 تا A5
 
از جمله این خوانندگان می توان به Schumann-Heink اشاره نمود.

متزو سوپرانو :

این نوع صدا صدای متوسط خانم ها و متداول ترین صدا در میان خانم هاست محدوده این نوع صدا در افراد مبتدی از نت سل زیر دوی میانی تا فا روی خط پنجم می باشد G3 تا F5 
 
و در میان خوانندگان حرفه ای از نت فا تا دو بالا یا همون دو سوپرانو ها می باشد F3 تا C6 
 
لازم به ذکر است که رنج صدایی بسیاری از متزو سوپرانو ها با سوپرانو ها برابر بوده و تفاوت اصلی میان این دو صدا محدوده راحت خواننده می باشد که متزو سوپرانو ها بسیار از صدای سینه استفاده میکنند و در محدوده میانی به خواندن میپردازند و سوپرانو ها بیشتر از صدای سر استفاده کرده و در محدوده بالاتری میتوانند راحت به خواندن ادامه دهند

از میان خوانندگان اپرا می توان به خواننده توانا Cicila Bartoli اشاره کرد که به نظر بنده بهترین متزو سوپرانوی قرن می باشند و همچنین به خواننده پاپ-کلاسیک محبوب سلن دیون اشاره نمود.

سوپرانو :

خیلی از ماها بخصوص علاقه مندان به آواز کلاسیک این نام رو شنیده اند زیر ترین صدای زنانه با توانایی کشش و خواندن نت های بالا این نوع صدا در خوانندگان غیر حرفه ای و مبتدی شامل محدوه زیر می شود C4 تا A5 
  
یعنی از نت دو میانی تا لای بالای خط پنجم و برای خوانندگان حرفه ای از نت G3 تا D6 یعنی از نت سل زیر دو میانی تا ر دو بالای سوپرانو ها 
این نوع صدا شامل جنس های متفاوتی نیز می شود که در مورد شون صحبت خواهیم کرد

در شناسایی نوع صدا تنها رسیدن به یک نت خاص مد نظر نمی باشد بلکه توانایی فرد در رسیدن به یک نت و خواندن آن نت به همراه کشش مناسب و همچنین میزان راحت بودن فرد در خواندن آن نت می بایست در نظر گرفته شود از جمله خوانندگان با این صدا می توان به Joan Sutherland خواننده اپرا و sarah brightman خواننده کلاسیک اشاره کرد.

سوپرانوی درامیاتیک :

این جنس صدا مناسب اجرای اپراها و قطعات آثاری همچون پوچینی و وردی می باشد زیرا این جنس صدا بسیار قوی و تاثیر گذار می باشند و می توانند غالب بر ارکستر صدای خود را پخش کنند این سوپرانو ها دارای صدایی با رنگ تیره تر و شفافیت و ظرافت کمتری می باشند. از جمله خواننده های با جنس صدای سوپرانو دارماتیک ماریا کالاس می باشد البته لازم به ذکر است که یکی از ویژگی های صدای کالاس دراماتیک بودن صدای وی بوده و وی توانایی کلراتورا خواندن را نیز داشته است.

سوپرانوی کلراتورا :

 این جنس صدا بسیار سبک و چابک می باشد و به دلیل چابک بودنش قابلیت کشش های طولانی و خواندن نت های بالا را به وفور دارا می باشد. سوپرانوهای کلراتورا توانایی خواندن تا فرکانس های بسیار بالا را دارند از جمله خواندن نت هایی بالاتر از F6

 

ارزش زمانی نت

در مطلب ساعاتی با سوپرانو به اجرای نت در سیستم های های فای اشاره کردم و گفتم دلیل طولانی شدن و حس دریافت اطلاعات بیشتر در اجرای موسیقی توسط بعضی از سیستم های های فای اجرای صحیح نت ها است. در این مطلب کمی بیشتر به جزئیات این موضوح خواهم پرداخت.

هر نت دارای "وزن" است, منظور از وزن مدت زمانی که نت از اجرا تا سکوت طی می کند. بعنوان مثال نت گرد واحد موسیقی و نت سیاه  نت پایه است. اگر پیش فرض نت سیاه ۱ ثانیه در نظر بگیریم نت سفید  ۱/۲ واحد نسبت به نت سیاه زمان نیاز دارد تا کامل اجرا شود و نت چهارلاچنگ ۱/۶۴ واحد زمان نیاز دارد تا کامل اجرا شود. ملاحظه می کنید که هر نت برای کامل شنیده شدن نیاز به مدت زمانی مشخصی دارد, سیستم های مختلف توانایی های مختلفی در اجرای وزن موسیقی دارند, بعضی با سوکوت های بسیار طولانی و بعضی با برش های کوتاه و سریع! نت های با وزن کم بیشترین آسیب در سیستم های بد میبینند! نتی مثل چهارلاچنگ وزن بسیار کمی دارد و خیلی راحت توسط سیستم حذف می شود بدون آنکه شنوده متوجه آن شود,(نت های بالا مثل چهارلاچنگ در موسیقی کلاسیک و سنتی ایرانی استفاده می شود و در موسیقی پاپ تا دولاچنگ استفاده می شود.) اصلی ترین عوامل تخریب نت های با وزن کم آمپلی فایر و کابل بلندگو می باشد, آمپلی فایرهای بد لامپی بیشترین تخریب فرکانسی و عدم اجرای صحیح نت ها را دارند! و بلعکس آمپلی فایرهای لامپی خوب یکی از بهترین ها در کنار ترانزیستورهای خوب قرار میگیرند, (هیج با تجربه ای در های فای نمیتونه بگه کدام یک بهتر هستند!) شاخص های مثل Linearity بودن فرکانس خروجی آمپلی فایر هیچ تاثیری در افتادن نت های موسیقی ندارد, Fluid بودن صدای سیستم حس دوست داشتنی به شنونده میده اما دلیل بر درست و سر نت بودن موزیک نیست, از شاخص های که به درست بودن وزن نت ها کمک میکنه Timbre صداست, که از مشخصه های مهم آمپلی فایر و کابل بلندگو خوب بحساب میاد.

بهترین وسیله برای تست نت در سیستم های های اند دستگاه "Diapason" که در مطلب طيف فركانسي صداي سارا برايتمن در سيستم من با آن اشنا شديد, این دستگاه یکی از جدی ترین آزمون های تست صدا برای سیستم های های اند بحساب میاد, بعد از یادگیری و تست صدا با این دستگاه با دنیای کاملا متفاوتی از شناخت صدا آشنا خواهید شد, دنیایی واقعی موسیقی و نه اسم ها و شاخص های غیر موسیقایی که به صدا داده شده است! و در طول سالها طراحان به سمت آن حرکت کرده اند! و نتیجه شده صداهای Emotional و رنگی که فقط گوش آشنا به موسیقی خطای اجراشون تشخیص میده و نه مجلات که تا این حد دنیایی موسیقی احساسی و رنگی کرده اند.

برای کار با Diapason ووکال های سوپرانو بهتون پیشنهاد می کنم, صداهای مثل Sarah Brightman و Maria Callas هر دو سوپرانو کامل هستند اما با دو جنس صدای متفاوت, Brightman صدای "Lyric" داره و Callas صدای "Dramatic" هردو از بهترین ها هستند.

کالیبراسیون تصویر بخش چهارم

در سه مطلب گذشته سعی کردیم شما را با روش های اولیه کالیبراسیون تا آشنایی با دیسک های کالیبره و اصول درست کالیبره کردن نمایشگرها آشنا کنیم, در این قسمت با روش کار آپشن های دیسک های کالیبراسیون آشنا می شوید.

انتخاب دیسک کاملا با شماست و در نتیجه کار هیچ تفاوتی وجود ندارد. "Disney World of Wonder" جدیدترین نسخه ریلیز دیزنی است که آپشن های سرگرم کننده جالبی همراه دیسک ارائه شده است.

برای کالیبره ابتدا باید نمایشگر Warm up کنید, حداقل ۲۰ دقیقه روشن بودن برای پلاسماها و ویدئو پروژکتورها توصیه می شود. نور محیط باید در ایده ال ترین شرایط تنظیم شود, بیش از حد روشن و یا تاریک بودن محیط در نتیجه نهایی تاثیرگذار است.

برای هر پلیر و کابل باید جداگانه نمایشگر را کالیبره کرد. نمیشه روی یک پلیر و کابل نمایشگر را کالیبره و تنظیمات در ورودی های دیگر اعمال کنید! به همین دلیل نمیشه از تنظیمات کالیبراسیون دیگران استفاده کرد و یا در اینترنت دنبالش بگردید! مگر در مواردی که نمایشگر, پلیر و کابل یکی باشند و کالیبراتور نیز کار خود را بلد باشد! که باز لذت کالیبراسیون جای خود را دارد.

به این دلیل از کلمه تصویر استفاده می کنم چرا که آپشن های دیسک های کالیبره عکس نیستند! و در هر ثانیه ۲۴ بار نمایش داده می شوند و اگر تصویر را ثابت کنید مشاهده می کنید که تصاویر کارایی خود را از دست میدهد.


برای تنظیم میزان روشنایی و کنتراست تصویر آپشن های متعددی وجود دارد, از بهترین آنها تصاویر زیر هستند.

با افزایش روشنایی نوارهای خطای تصویر در یک یا دو طرف سلول ها نمایان می شود. و با کم کردن روشنایی نوارها محو می شود تا جای که سلول های خاکستری سیاه و سلول های سفید خاکستری می شود. در بهترین وضعیت باید نوارهای خطا محو شود و سیاه عمیق داشته باشید بدون تاثیر سیاهی بر سلول های سفید و خاکستری کردن آنها. (تصاویری که برای تنظیم نور و گاما استفاده می شوند فرکانس پائینی دارند و فقط شبیه به تست های کنتراست هستند و در لحظه نمایش درگیر شدت کنتراست نمی شوند و ثابت می مانند) به سلول ها توجه کنید, در بهترین حالت سلول های سیاه و سفید عمق و خلوص رنگ خود را حفظ می کنند.

با کم کردن نور و گاما برای رسیدن به کنتراست بالا مشاهده خواهید کرد تفکیک رنگ خاکستری کم می شود و به سمت سیاهی میرود! در این حالت نمایشگر قادر به نمایش سایه های تصویر نیست! تصویر زیر یکی از بهترین ها برای کنترل میزان سایه ها در تصویر است.


برای کنترل و تنظیم میزان "Sharpness" و وضوح تصویر بیشترین آپشن ها در دیسک های کالیبراسیون موجود است که فقط به شما بستگی دارد که با کدام یک کار کنید. تصاویر زیر بهترین در تنظیم وضوح تصویر هستند. اعداد روی تصاویر فرکانس هر بخش را نشان می دهد. 

میزان Sharpness بیش از حد در لبه های سوژه ها ایجاد نویز می کند که بصورت دندانه شدن تیزی ها دیده می شود! در این تصاویر از نوارهای تست "Multiburst" استفاده می شود, نوارها در فرکانس های بالا نازک می شوند و با کم شدن تیزی تصویر بین نواهای بخش نازک سایه ایجاد می شود و با افزایش تیزی تصویر سایه ها کم شده و نوارها با تفکیک بالاتر دیده می شوند. میزان Sharpness بستگی به سورس مورد استفاده دارد, اگر روی بلوـری کالیبره می کنید از Sharpness بالا استفاده کنید و بروی منابع ضعیف تر از تیزی کمتر استفاده کنید, Sharpness خیلی بالا میزان نویز تصویر افزایش میدهد که برای منابعی غیر از بلوـری چندان جالب نیست.


یکی از بهترین آپشن های Tint رنگ سفید تصویر زیر است که شخصا خیلی به این گزینه علاقه دارم, کنار هم قرار گرفتن سیاه و سفید اجازه تمرکز بروی رنگ سفید بالا می برد. بسته به کلاس نمایشگر و آپشن های که در اختیار شما قرار می دهد میتوانید تاثیر سه رنگ اصلی بر سفید کم و زیاد کنید تا به خالص ترین سفید برسید, مد ISF تاکید زیادی بر ته رنگ سفید دارد(نکته ای که شخصا خیلی روش حساس هستم)

 


برای رفع "Saturation" رنگ که متاسفانه در اکثر نمایشگرها وجود دارد! باید از آپشن "Color Decoder" استفاده کنید, مثل مواردی قبلی آپشن های مختلفی در دیسک های کالیبراسیون در اختیار دارید, از پرکاربردترین آنها تصویر زیر است.

 برای کار با این آپشن فیلترهای رنگ قرمز, سبز, آبی وجود دارد,(در نسخه Disney World of Wonder فقط نسخه آبی وجود دارد و در DVE HD Basics هر سه فیلتر موجود است) روش کار با این آپشن بدین شکل است که بعد از انتخاب یکی از آپشن های Color Decoder یکی از فیلترهای رنگ جلوی چشمتان قرار بدید, اگر فیلتر قرمز انتخاب کرده باشید باید دو ردیف رنگ دیگر را سیاه ببینید, ردیف قرمز از قسمت پائین با وضوح و عمق رنگ کامل میبینید و با افزایش رنگ نمایشگر سلول های بیشتری درگیر می شود, بهترین حالت در سلول صفر است, باید از سلول صفر به پائین میزان رنگ مشابه داشته باشید و بالاتر از عدد صفر را کم رنگ تر و ترکیب شده با سیاه ببینید. برای کسانی که به رنگ های گرم علاقه دارند! تا ٪۵+ هم ایده ها است و رنگ ها اشباع نمی شوند, با درگیر شدن سلول بالاتر رنگ قرمز اشباع می شود. "در نمایشگرهای جدید سه فیلتر قرمز, سبز و آبی برای تست و تنظیم میزان اشباع رنگ روی دیسک های کالیبراسیون بدون نیاز به قرار دادن فیلتر رنگ روبروی چشم قرار داده شده است." فیلترهای که روی نمایشگرها قرار دارد خیلی دقیق تر و با خطای دید کمتر امکان تنظیم اشباع رنگ را برای کاربر ایجاد می کنند. تصویر زیر نمونه دیگر از Color Decoder است.

تصویر زیر مربع های چشمک زن هستند که میزان اشباع رنگ و هماهنگ بودن رنگ های مختلف در دل دیگر رنگ ها نشان می دهد. این آپشن نیز در شکل های مختلف روی دیسک های کالیبره وجود دارد. به لبه های هر نوار رنگ توجه کنید, در حالت اشباع رنگ در لبه های هر ردیف پف کردگی و ترکیب در هم دیده می شود.

 


برای تست کنتراست تصویر زیر یکی از بهترین هاست.

این تصویر یکی از زنده ترین آپشن های دیسک های کالیبره است, به محض انتخاب, بسته به کنتراست نمایشگر سلول ها درگیر می شوند و قدرت کنتراست و عمق سیاهی نمایشگر را نشان می دهند. با افزایش کنتراست خواهید دید چگونه سلول ها در هم حل می شوند و بخشی از تصویر سیاه جوهری می شود. این تست با آپشن کنترل سایه های تصویر اشتباه نگیرید.


تست  "Multiburst" ربطی به مراحل کالیبراسیون ندارد و فقط برای تست دقت نمایشگر استفاده می شود, با این آپشن در بخش دوم آشنا شدید! تقریبا در اکثر دیسک ها شبیه به هم هستند. نمایشگرهای که توان تفکیک نوارهای طولی Multiburst در بالاترین فرکانس دارند بافت تصویر دقیق تری نمایش می دهند و مهم تر بافت سوژه هارو درست نمایش می دهند. بافت های ریز در هم نمیرن و شکلشون عوض نمی شود. حتی در نمایش شکل و تفکیک گرین در تصویر سرعت پاسخ دهی نمایشگر تاثیرگذار است.

راهی تا کالیبراتور حرفه ای شدن نیست!


لینک ها:

کالیبراسیون تصویر

کالیبراسیون تصویر-بخش دوم

کالیبراسیون تصویر - بخش سوم

ISF Calibration

معرفی دیسک کالیبراسیون Disney WOW

کالیبراسیون تصویر - بخش سوم

در بخش اول با اصول اولیه کالیبراسیون آشنا شدید, در بخش دوم با دیسک DVE و روش های حرفه ای کالیبراسیون آشنا شدید و در این بخش کمی بیشتر در مورد روش صحیح کالیبره کردن یاد میگیریم و همچنین در مورد اشتباهات رایج در کالیبره کردن و سنجش کیفیت تصویر یک نمایشگر صحبت میکنم.

در ابتدا باید بگم دیسک های (DVE-Digital Video Essentials) فقط برای کالیبراسیون رنگ نیست, آپشن های مختلفی خارج از بحث کالیبره کردن تصویر در این دیسک ها موجود است مثل سنجش نکات مهمی که کیفیت کلی یک نمایشگر برای کاربر مشخص می کند, که بعد از مراحل کالیبره شدن با تست این موارد میشه فهمید یک نمایشگر در پخش تصاویر مختلف چقدر توانایی دارد. توانایی های که فقط بعد از کالیبره شدن دقیق توسط کاربر با تجربه خودش نشان میده. پس فقط در تست یک نمایشگر کالیبره بودن رنگ مهم نیست.

 درک هر انسانی از طیف های مختلف رنگ متفاوت, همه یک رنگ با یک طيف امواج نمی بینند! شنیدیم افرادی در تشخیص بعضی از رنگ ها مشکل دارند و یا دچار کور رنگی هستند. پس نباید این توقع داشت که هرکس از نتیجه نهایی یک کالیبراسیون دقیق رضایت کامل داشته باشد.

در بین دوستان علاقمند به HT که بخشی از این سرگرمی نمایشگر, مدتی است بحث عمق رنگ سیاه بالا گرفته, تا دو سه نسل قبل از نمایشگرهای ال سی دی و پلاسمای امروزی بحث کنتراست و خلوص رنگ سیاه از مهم ترین پارامترهای سنجش کیفیت تصویر بود. در نسل جدید نمایشگرها مشکل کنتراست پائین تا حد بسیار بالای حل شده و تنها معدود کمپانی های هستند که هنوز درگیر این موضوع هستند! شاید هم اصلا نباشند. نکته جالب توجه این که چرا فقط به سیاه توجه می کنید! چرا هیچ کس نمیگه سفید؟! حتی در مجلات و سایت های به ظاهر آموزشی و در اصل تبلیغاتی هم کمتر به بحث رنگ سفید پرداخته می شود! بحث خلوص رنگ سیاه شده تبلیغاتی برای این سایت ها و مجلات تا خواننده کم اطلاع یا بهتره بگم کم تجربه را با دادن عنوان های اغوا کننده گول بزنند! واقعا امروزه ال سی دی یا پلاسمای که هنوز ضعف در کنتراست داره فقط میتونه در رستوران ها نصب شود.

همانطور که حتما می دانید رنگ سفید طیف کاملی از رنگ هاست, و بالاترین فرکانس در بین رنگ ها دارد. هرچقدر نمایشگر خلوص سفید بیشتری داشته باشد در نمایش دیگر رنگ ها به واقعیت سورس نزدیک می شود. ( قابل توجه شمای که به رنگ خیلی توجه دارید ) در کالیبراسیون با دیسک های DVE همیشه تست سیاه و سفید در کنار هم و به یک اندازه مهم صورت می گیرد. به همان میزان که پنل برای نمایش بالاترین حد عمق سیاه آماده می شود به همان اندازه به خالص کردن رنگ سفید در تصویر اهمیت داده می شود. چیزی که همیشه بیشترین وقت از من در کالیبره کردن هر پنل می گیرد.

اشتباهات زیادی در مورد تست یا به ظاهر کالیبره کردن نمایشگر صورت میگره! کالیبره کردن یک پنل درست حسابی نیاز به کامپوننت ها و شرایط خاص دارد.

 اول: به هیچ عنوان نمیشه هیچ نمایشگری را قبل از Break-in شدن کامل کالیبره کرد, حداقل کارکرد برای ال سی دی و پلاسما ۱۵۰ ساعت است پلاسما کمی بیشتر, زیر این مدت اگر پنل کالیبره شود بعد از مدت مشخص نتیجه کاملا عوض می شود.

 دوم: تا حد امکان نمایشگر در محلی تاریک و بدون تابش های مستقیم یا سقفی باشد.

 سوم: پلیر و کابلی برای اجرای دیسک DVE استفاده کنید که بیشتری وفاداری به سورس دارند. با هر پلیر و کابلی نمیشه نمایشگر کالیبره کرد خود پلیر میتونه بیشتر خطای تصاویر پترن داشته باشد. حتی کابل در بهم ریختن نتیجه کالیبراسیون نقش دارد. تجربه خودم در مورد کابل روی تست Multiburst بوده و لرزش های که روی خط های عمودی بود و بعد فهمیدم از ضعف کابل!

 چهارم: به هیچ عنوان نمیشه از تصاویری که از اینترنت دانلود می شود برای کالیبره کردن استفاده کرد! این خیلی مهم, تمام تصاویر و عکس های دیسک های مختلف DVE خالص هستند با طول موج های کاملا دقیق برای اون رنگ, سیاه یا سفید با خلوص کامل و حداکثر طیف رنگ. ویدئو های تست این دیسک ها بالاترین حجم بیت ریت با کمترین آشفتگی تصویر دارند. پس پنل با ارزش خود را با کامپوننت های بد و تصاویر به ظاهر خالص زیر سوال نبرید!

 یک نکته در مورد سلیقه شخصی بگم, در چند مطلب هم در مورد سلیقه شخصی گفتم که هر سلیقه ای نمی تواند مرجع درستی حتی برای آن شخص باشد, خیلی پیش میاد ضعف سیستم صوتی و تصویری از کم تجربه بودن شما در تنظیمات درست است! بعضی افراد نمیخوان یاد بگیرن و با یک ذهنیت غلت ادامه میدن, من مجله برای دانلود میزارم دوستان میرن مطالب تبلیغاتیشو می خوانند یا عکساشو می بینند! یا مطالب خوبی که از محصولات مورد علاقشون نوشته را می خوانند و فکر می کنند چه محصول خوبیه! من این هارو میزارم تا مطالب با هم مقایسه کنید و متوجه روش های ایجاد ذهنیت های هدفدار به سمت برندهای مورد حمایت خودشون بشید.

دوستانی که دسترسی به دیسک های کالیبراسیون و کامپوننت های مورد تایید ندارند, و به ناچار باید با سلیقه شخصی نمایشگر نمیشه گفت کالیبره شکل تصویر جوری که دوست دارند تنظیم کنند, حداقل از کابل و پلیری متوسط استفاده کنید. در مورد کابل بیشتر دقت کنید و از محصولاتی که توسط تولید کنندگانی خاص به سفارش کمپانی های بزرگ تولید می شود استفاده نکنید! یک شرکت به اسم ده شرکت کابل تولید می کند فقط با لوگو و ظاهر متفاوت! دقت کنید کابل زمانی برای شما مهم خواهد شد که قدرت تشخیص و دید شما به تصاویر عوض شده است. و مثل همیشه حتما از نسخه های اورجینال فیلم استفاده کنید این یکی چهار سال دارم میگم!

در آخر: کالیبراسیون تصویر با تنظیم تصویر با سلیقه شما فرق میکند! نمایشگر کالیبره می شود تا تصاویری تا حد ممکن نزدیک به منبع اصلی نمایش بدهد.

اهمیت بلندگوی مرکز

اگر قصد خرید بلندگو برای سیستم سینمایی دارید؟ حتما به بلندگوی مرکز توجه خاص داشته باشید. کانال مرکز اصلی ترین منبع پخش صدا در سیستم سینمایی بحساب میاد. در واقع کانال مرکز فول رنج ترین کانال در صدای سینمای ست, دیالوگ در تمام طول فیلم در این کانال شنیده می شود, که مهم ترین بخش از صدا در فیلم است, بیشترین حجم افکت در کانال مرکز است, اگر در طول یک فیلم شدت و فشردگی فرکانسی یک سیستم ۵.۱ اندازه گیری کنید بیشترین فشردگی فول رنج در کانال مرکز, و در هر پیک لحظه ای چیزی شبیه به نمودار زیر بدست میاد.

فشردگی کلاک های صدا نشان میده چه میزان فرکانس میانه و بالا وارد کانال مرکز شده است نسبت به حتی دو کانال اصلی.

 بلندگوی مرکز ایده ال برای صدای سینمایی باید امکان پخش تمام فرکانس های صدا را داشته باشد. نه فقط متوسط و نه فقط متوسط و بالا, چیزی که در اکثر پکیج های ارزان شاهد هستیم همراه دو بلندگوی چند درایوری بزرگ یک بلندگوی مرکز میانه پخش وجود دارد! و بلعکس در مجموعه های که با تفکر صدای درست سینمایی کنار هم قرار گرفتند بلندگوی مرکز ترکیب درستی از درایورهای باس, میانه و بالاست. و در بهترین شرایط در هر سه کانال جلو از یک نوع بلندگو استفاده می شود, که بهترین حالت در صدای سینمای ست, چیز که در تمام مجموعه های THX میبینیم.

 هماهنگ نبودن حجم فرکانسی در سه کانال جلو باعث خراب شدن DSP صدا می شود, شاید به علت بالا بودن شدت db صدا در کانال مرکز این احساس داشته باشید که این بلندگو با دیگر کانال ها هماهنگ است! یادتون هست در مورد اهمیت ساب ووفر گفتم نبودش چه مشکلی در صدای چند کانال ایجاد می کند؟ دقیقا همان مشکل در سیستم های که بلندگوی مرکز هماهنگ با دو کانال اصلی ندارند به وجود می آید, وقتی یک بلندگو با توان پائین صدا وسط دو کانال پرتوان قراز بگیرد باعث میشه یک افکت با حجم فرکانس مساوی که از هر یک از کانال های چپ یا راست به مرکز حرکت میکند ناگهان دچار یک افت شدید صدا در کانال مرکز شود! نتیجه این که همیشه مواجه هستیم با دو کانال صدای چپ و راست حجیم که کاملا وجودشون در اتاق نمایش محسوس و یک صدای میانه با db بالا در مرکز, که باعث تخریب محیط DSP می شود. DSP فضای سه بعدی در محیط ایجاد می کند, در مطلب Cinema DSP گفتم DSP بین کانال های صدا ریل صوتی ایجاد می کند, تا صدا از یک کانال به کانال دیگر پرش نداشته باشد. اما اگر بین این کانال ها بلندگوی قرار بگیرد که توان پخش هماهنگ با دیگر کانال ها را نداشته باشد این ریل صوتی شکسته می شود. و نتیجه میشه یک صدای خشک و ساکن در نقطه پخش.

 تنظیمات اتوماتیک و دستی آمپلی فایرها تا حدودی مشکل هماهنگ نبودن کانال های صدا را حل می کند اما تاثیر این تنظیمات در بهترین شرایط روی شدت db صداست تا نواحی مختلف فرکانسی, شدت صدارو میشه تا حدودی از حالت سینوسی به خطی تغییر داد اما نمیشه برای هماهنگ کردن تمام کانال ها بخشی از فرکانس های هر کانال خذف کرد تا با دیگر کانال ها در یک سطح قرار بگیرد.

در آخر بلندگوی برای کانال مرکز انتخاب کنید که از لحاظ پوشش نواحی فرکانسی و قدرت صدا هماهنگ با دیگر کانال های صدا باشد.

Acoustic part 3

In Part 1 I tried to talk about the positive and negative effect of acoustic on sound and its circulation form. In part 2 we know about the sound circulation form in auditory space. And it was said about some simple ways to optimize auditory conditions

This time we are going to talk about the effect of acoustic and favorable records on soundstage

Soundstage and favorable music have not only a direct connection with good components and speaker placements, music records are really effective on simulation of music performing space

.We cannot bring music performing space to our room with any records ever

The instrument sound that we hear is the sound of studio space. The best sound conditions with best components can be neared to the recorded sound of studio space. Most music fans think what they hear is real sound but that is wrong. (we always hear the sound of studio space and we only can hear the real instrument sound at a live concert). There are some criterions defining what we hear how near is to the main sound instrument like suitable studio, a good sound expert, the acoustic of auditory space, one more last thing is the components. When a music has not recorded in a suitable studio, when good microphones has not used in every part of recording period, when an expert sound director has not supervised during recording the music, it cannot create a sweet auditory space and soundstage ever. Even in the best sound system

In the past when there were not these digital facilities for recording and mixing ant it was much better

And music was recorded in the studio that most importance features was a good acoustic. A good studio had a good acoustic, not some digital facilities which ruin the music and take the passion and elegance of instruments and singer and instead give some high details, the details that just leave pressure and tiredness sense for audience. Have you ever been somewhere that a bad music is playing? And you get shy to tell anything? It happens to me many times

The importance of a good soundstage is more. There is a matter that music fans do not care about it and most of them think each piece of music in a good sound system should have a powerful soundstage. Most music need 3D space not just a soundstage and it relies on the acoustic and speaker placement like heavenly music and singer voice and instruments sound  are heard in hanging space. This kind of music needs 3D space it means having one stereo output not tow monos

It does not mean if you listen to a special kind of music your sound system must only fix with that kind of music. But unfortunately I face with who setup their sound system like that

There is an important matter that music fans ignore it, is inaudibility of instruments sound at a concert. In most sound system we hear the sound of concert not the sound of playing instrument. In music recording in an orchestra are used different microphones with particular angles for recording instruments sound. And a microphone called Cardioid which receives whole orchestra sound.

In most sound system we hear the sound of Cardioid microphone not instruments sound except in some parts when the instrument is playing very high

Lets back to the importance of a good record, when music has not a good record it cannot have any positive index of sound in each kind of sound system and component ever. And it cannot simulate the record space too. (So, if we do not have a good record we should not expect a proper sound of the sound system). Ok lets back to acoustic and its effect on sound

Some fans believe this wrong opinion that a small room has less effect than a big room. Why? Because when we are talking in a big room sound has more reflection than a small room. Ok we imagine that in the small room there is not anything except the sound system, now we only have the wall and ceiling, time for a note when it is passing till crashing with first obstacle (wall or ceiling) is more short till that note with that intensity of db spread in a big room, now how much more is the intensity of sound damage and sound index disturb in a small room than a big room

That’s why speaker placement in small spaces without proper acoustic is more very hard than big space. In a big a space time for a musical note after crash with first obstacle and destructive reflection till heared is longer, and the possibility for destruction the destructive note is high. But in small spaces destructive reflection will be merge with that original note intensity and reach to ear

Finally I should say that lack of good acoustic equals messed DSP space.  In the theater sound speaker placement should not heard

NOTE: for a good acoustic job we need RTA device, this device shows the destruction measurement in every place

Good Luck

ورود اعضاء