Home Theater Center
مرکز بررسی سیستم های صوتی و تصویری
طراحی و کیفیت ساخت
بلندگوی Focal Chora 816 از نظر زیبایی شناسی ظاهر مینیمالیستی دارد. سری جدید فوکال به لطف درایورهای مخروطی Slatefiber ساخت خود فوکال از سری های قبل متمایز هستند. این درایورها دارای یک مخروط سبک وزن و مستحکم هستند که از الیاف کربن غیر بافته شده و پلیمر ترموپلاستیک ساخته شده است. به همین دلیل میتوانند طیف وسیعی از فرکانسها، از باس کم تا تریبل بالا را با دقت و وضوح قابلتوجهی پخش کنند. ساختار این اسپیکرها فوق العاده است. کابینت دارای متریال با کیفیتی است که ظاهری محکم و خوش ساختی را به آن می بخشد.
کارایی
سازگاری استثنایی بلندگوی فوکال Chora 816 به آن اجازه می دهد تا در ژانرهای مختلفی از موسیقی بدرخشد. حساسیت 91 دسی بل این بلندگو به آن اجازه می دهد به راحتی درایو شود و نیاز به آمپلی فایرهای با توان و جریان دهی بالا نداشته باشد. پاسخ فرکانسی این بلندگوها از 42 هرتز تا 28 کیلوهرتز است که امکان تولید رنج گسترده و متعادلی از فرکانس های بم تا بالا را فراهم می کند که فوق العاده واضح و دقیق هم هستند.
کیفیت صدا
کامپوننت تست: DENON PMA-1700NE 2Ch 140W integrated Amplifier with USB-DAC
کیفیت صدای بلندگوی Chora 816 با جزئیات و متعادل است و پاسخ فرکانسی دقیقی دارد. بلندگو برای پخش انواع مختلفی از موسیقی، از کلاسیک گرفته تا راک و هیپ هاپ، بدون افت کیفیت طراحی شده است. کیفیت فرکانس های پایین بلندگو بسیار چشمگیر است، باس عمیق، واضح و شفاف. پورت باس بر روی بافل کابینت همراه با درایورهای Slatefiber با هم ترکیب میشوند تا بیس تمیزی را ارائه دهند. وقتی وارد فرکانس های میانی می شویم، صدای دقیق و دراماتیکی را می شنویم که بلندگوهای فوکال به آن معروف هستند. آوازها و سازها به طور صادقانه و واضح با سطح قابل توجهی از جداسازی و ساند استیج خوب برای بلندگویی در این بازه قیمتی ارائه می شوند. توییتر صدای فرکانس بالا را به طور گسترده پخش می کند تا یک میدان صدای باز و گوش نواز را ایجاد کند.
نتیجه
اگر به دنبال بلندگوی با کیفیت و عملکرد عالی هستید، Focal Chora 816 گزینه بسیار خوبی است. این بلندگو با فناوری منحصربه فرد درایور Slatefiber، کیفیت صدای متعادل و دقیق و کیفیت ساخت بسیار خوب میتواند تجربه شنیداری جذابی را ایجاد کند.
طراحی و ساخت
کیفیت صدا
آواتار: راه آب, قضاوتی زیبا و هیجانانگیز در مورد طبیعت و انسان است و همچنین یک ماجراجویی غافلگیرکننده است که ما را به یک فیلمساز بزرگ بازمیگرداند که قادر است ریتمهای درونی و بیرونی را با حیلهگری فنی خود ترکیب کند, و آن چیزی نیست جز دانش خاص جیمز کامرون در تولید و ساخت یک ملودرام عالی که بیننده را حیرت زده می کند.
نسخه خانگی که من از فیلم دارم, از سرویس بی نظیر Kaleidescape است, نسخه +4K HDR10 با صدای دالبی اتموس با حجم 102 گیگابایت. مشخصات فیلم در اسکرین شات زیر براتون قرار میدم:
تصویر:
فیلم با دوربین های IMAX سفارشی کامرون که توسط سونی ساخته شده است, به صورت 4K 3D تصویر برداری شده است. و بدون فشرده سازی 4KDI مراحل اصلاح رنگ بروی آن انجام شده است. ابعاد تصویر 1.85:1 فیلم با این که در نسخه ی خانگی مورد علاقه من نیست, اما لذت بصری تصاویر به دلیل این که کل فیلم با دوربین آی مکس تصویر برداری شده بیشتر هم کرده است.
تصاویر در آواتار 2 زیباست, و در لحطاتی خیره کننده است, رنگ ها, نور و جزئیات همان چیزی هستند که دوست دارید از یک فیلم 4K HDR ببینید.
دینامیک متا دیتا بودن تصویر باعث شده فریم به فریم فیلم در نمایش رنگ ها و های لایت های نور درخشان و خیره کننده باشند. در سکانس های شب کنتراست و جزئیات تصویر فوق العاده زیبا و درخشان هستند, مخصوصاً در نیمه اول فیلم که در جنگل "پاندورا" هستیم کنتراست و رنگ ها خیره کننده ست.
در نیمه دوم فیلم همچنان درخشش و جزئیات تصویر داریم و لذت بردن از تصاویر ادامه دارد. تنها نکته ای که باعث شد من نمره کامل به تصویر فیلم ندم, سکانس های هست که ناوی ها با انسان ها در جنگ هستند, در سکانس های زیر آب کمی از وضوح و کنتراست تصویر کم می شود! میشد در مراحل اصلاح رنگ بالانس تصاویر زیر آب و خارج از آب را کمی تصحیح کرد.
در کل تصویر آواتار 2 یکی از بهترین های بوده که در فیلم های اخیر دیدم و تست کردم.
صدا:
صداگذاری آواتار 2 یکی از مهندسی شده ترین صدا های بوده که در یک سال اخیر شنیدم, یک دالبی اتموس سرپا و سینمایی که اصلا با سینتی سایز کردن یکسری از فرکانس ها در کانال های سقفی حس صدای اتموس القاء نمی کند.
در صداگذاری یک پدیده ای داریم به نام "Transient" ترنزینت به نقطه ای از صدا گفته میشه که صدا از سکوت به یک پیک لحظه ای میرسد و به اصطلاح کیک میزنه, در این فیلم سکوت های بسیار زیبای داریم, که اجازه داده ترنزینت های بسیار جذابی را نیز بشنویم.
روشن شدن موتور سفینه های دشمن یکی از شوک های ابتدایی فیلم هست, که پس از یک سکوت زیبا که همراه شده با تصاویر CGI خیره کننده, اولین شوک فیلم به بیننده وارد می کند. میشه قدرت موتور سفینه های دشمن که در حال فرود بروی پاندورا هستن را از کانال های سقفی حس کرد. و اون انفجار جنگل که نفس در سینه بند میاره!
در این فیلم مشخصه که کارگردان خواسته کانال LFE فقط در لحظات مورد نیاز وارد مدار شده و باعث ایجاد شوک های قوی به بیننده بشه, واقعاً عالی کار شده و بنظر من برای علاقمندان به صدای سینمایی میتونه یک ورکشاپ آموزشی باشه تا یاد بگیرن چطور از ترنزینت های صدای سینمایی میشه برای شوک کردن بیننده استفاده کرد.
در صحنه نبرد انتهایی فیلم یکی از ناوی ها با تیر و کمان به سینه یکی از انسان های دشمن شکلیک میکنه, بی نظیره صدا در این لحظه! دقیقاً برخورد آن تیر بسیار بزرگ به سینه دشمن شما هم بروی سینه خود احساس می کنید, وقتی میگم صداگذاری فیلم کاملا مهندسی شده است, این یکی از دلایلش میتونه باشه. من یاد فیلم "جهنم بنغازی" میندازه که کیک های تک به تک شلیک هارو میشه روی بدن حسشون کرد.
یک نکته جالب دیگه در صدای آواتار 2 تغییر کردن جنس صدای اسلحه ها در لوکیشن های مختلف هست, یک سرباز با یک اسلحه در موقعیت های مختلف صدای شلیک هاش تغییر میکنه, و این یکی از نکاتی بود که برای من بسیار جذاب بود و ازش یاد گرفتم...
در کل صداگذاری آواتار: راه آب شاهکار بحساب نمیاد, اما یک ورکشاپ آموزشی بسیار عالی برای علاقمندان به صداگذاری فیلم است. من ازش لذت بردم و یاد گرفتم.
تصویر
صدا
موارد مرتبط:
“بلندی صدا” یا همان “Loudness” گاها به عنوان موجودیتی خارجی تعریف شده است که بر خلاف واقعیت است. شنوایی انسان و درک ما از بلندی صدا، یک مسئله ذهنیست و موجودیتی ثابت ندارد. این موضوع با چند مثال تجربی قابل بررسی است:
افراد مختلف، اصوات را متفاوت میشنوند
قطعا تجربه داشته اید که با فردی بر سر بلندی یک صدا اختلاف نظر داشته اید, به عنوان مثال در این سناریوی فرضی در حالی که بلندی صدای موزیک برای شما خوشایند است، ممکن است برای فرد دیگری در حد آزاردهندهای زیاد باشد! اگر همه ما یک میزان مشخص از صدا را دریافت میکنیم، پس علت این تفاوت در چیست؟ صدا به محض ورود به گوش ما، از فیلترهای بسیاری عبور میکند که برخی فیزیکی هستند و برخی ذهنی. به عنوان مثال جنسیت و سن از عوامل فیزیکی هستند که بر درک ما از اصوات تاثیر میگذارند و میزان استرس و مشغله فکری نیز از عوامل ذهنی هستند که حساسیت ما نسبت به اصوات را تحت تاثیر قرار میدهند.
شنوایی شما بیش از آنچه فکر میکنید در “مغز” شما اتفاق میافتد! اگر گوش شما میکروفونی باشد که انرژی آکوستیک را به سیگنال الکتریک تبدیل کند، مغز شما پردازشگر سیگنالی هست که این سیگنالها را تبدیل به چیزی میکند که ما آن را به عنوان “صوت” تجربه میکنیم و این پردازشگر میتواند در لحظه، خود را بازنویسی کند. عوامل مختلفی مثل استرس میتوانند باعث شود تا مغز ما به صورت موقت، تغییراتی در قدرت شنوایی ما ایجاد کند. این تغییرات ممکن است فیلتر کردن برخی فرکانسها، تغییر در پیچ (Pitch) و … باشد که هرکدام در قیزیک صوت تعاریف مخصوص به خود را دارا هستند. به همین علت شنوایی امروز شما ممکن است با شنوایی دیروز شما فرق کند.
پرسش اصلی این است که چه عواملی باعث میشوند تا اکثر انسانها برخی اصوات را قوی تر و برخی را ضعیفتر از مابقی بشنوند؟ و این عوامل چگونه با مفهوم “Loudness” در درک ما از بلندی صدا پیوند میخورد؟
سیستم شنوایی ما، تمام فرکانسها را با بلندی یکسان نمیشنود، حتی اگر آنها را با SPL (میزان فشار صوت) یکسان دریافت کند. این مسئله از قوائد و شرایط منعطفی پیروی میکند اما به صورت کلی، در SPL ثابت، ما فرکانسهای خیلی پایین و خیلی بالا را ضعیفتر از Mid-Range (فرکانسهای میانی) به خصوص 3 تا 4 کیلوهرتز میشنویم, این بدان معناست که تعادل فرکانسها، نقش مهمی در “Loud” شنیده شدن یک صدا دارد مخصوصا اگر در یک Meter (آنالیزگر) با یک صدای دیگر مقایسه شود.
ممکن است اینطور به نظر بیاید که “Loud” به گوش رسیده از یک موزیک یا فیلم شلوغ که در آن سازها و افکت های مختلف، کل محدوده فرکانسی را پوشش میدهند، راحتتر از یک ساز تنها باشد. بالاخره یک ارکستر سمفونیک یا فیلم اگشن صدای بلندتری نسبت به یک فلوت تنها دارد؟ خیر، موضوع به این سادگیها هم نیست! در قمرو صدا تعریف مشخصی از “حداکثر صدا” وجود دارد، هر ساز و افکت صوتی حداکثر صدای مشخص دارند. اما واحدی هم به نام Loudness وجود ندارد. دریافت ما از Loudness یک موضوع بسیار شخصی و وابسته به فاکتورهای مختلفی هستند از جمله سیستم صوتی, نوع بلندگوها و آکوستیک محیط که به آن اشارهای نکردیم!
اگر به این سوال برخوردید که آیا سیستم صوتی من به اندازه کافی Loud هست یا نه شاید دارید سوال اشتباهی میپرسید! پرسش اصلی این است که چطور میتوانم با انتخاب سیستم صوتی و آکوستیک فضای شنیداری صدا را قویتر به گوش برسانم و کیفیت آن را بهبود ببخشم یا حداقل حفظ کنم, در هر سیستم صوتی نقطهای وجود دارد که تعادل بین Loudness و کیفیت حاصل میشود.
این کار شماست تا آن را پیدا کنید...
موارد مرتبط:
به طور کلی اگر بخوام یک مقایسه دیدگاهی داشته باشم, پنل های VA رنج بسیار گسترده تری از پنل های IPS شامل میشن. در بازار نمایشگرها ما پنل های VA بسیار رده پایینی داریم که بروی مانیتورها و نمایشگرهای ارزان قیمت استفاده میشن, که هیچ تکنولوژی خاصی ندارن و صرفاُ یک آرایش پیکسلی ساده در صفحه کریستالیشون هستند. پنل های IPS در زمان عرضه کمی تعادل بازار بهم زدن و رنج محصولات میانه قیمت بهتری عرضه کردن, مخصوصاً در لپ تاپ ها و مانیتورها محبوبیت پنل های IPS بیشتر بود.
اما پنل های VA رنج محصولات و کیفیتی گسترده ای را ارائه می کرد, اگر VA ها از صفر تا صد شامل بشن, IPS ها نهایتاً چهل تا شصد درصد شامل میشن. تازه شصد درصد هم با ارفاق, در قدیم مقالاتی که نوشته می شد و پنل های IPS برتر معرفی می کردن, معمولا پنل های VA صفر تا چهل درصد با پنل های چهل تا شصد درصد IPS مقایسه می کردن و همه جا می نوشتن که IPS ها برتری های مثل "رسپانس تایم" "رفرش ریت" دقت رنگ و پوشش رنگ بهتری نسبت به VA ها دارند. در سال های پیش پنل های IPS رایج تطابق بهتری با رنج محصولات تجاری بازار را داشتند.
اما چیزی که این بازی عوض میکنه این هست که پنل های VA به شدت در حال توسعه هستند, همین امروز هم VA ها در حال به روز شدن هستن, اما IPS ها با این که در چند سال پیش به روز شد, و پنل های ADS IPS عرضه شد اما آنچنان نتواستن به استاندارد های بالای تصویر دست پیدا کنند. آرایش پیکسل های IPS ها به شکل کمانی هستند, تمام نمایشگرهای ارزان قیمت و کمی قدیمی IPS همین آرایش پیکسلی کمانی دارند. در ADS پنل ها آرایش پیکسلی تغییر کرد تا فقط تطبیق نوری کمی بهتری از قبل داشته باشند, و هیچ برتری دیگر در پوشش رنگی و مشخصات تصویری بهتر از نسل قبل نداشتند. تصویر زیر:
IPS ها و زیر مجموعه آن ADS ها خیلی تکنولوژی پیشرفته ای ندارند و برای نمایشگرهای که نیاز به پوشش رنگ بالا, حجم رنگی و استانداردهای بسیار پیشرفته هست پنل های مناسبی نیستند. به همین دلیل IPS ها همیشه در یک لول متوسط قرار میکیرند و هیچ وقت سطحشون بالاتر نمیره.
این در حالی که پنل های VA به شدت پیشرفت کردند و تمام ضعف های که بهشون وارد بود توسط برندهای مثل سامسونگ و سونی و هایسنس برطرف شده است. و در حال حاظر پنل های سطح بالای VA به هیچ عنوان با IPS پنل ها قابل مقایسه نیستند و بسیار سطح بالاتری دارند. تا جای که امروز برندهای مثل سامسونگ و سونی به هیچ عنوان در مدل های پرچم داری که معرف تکنولوژی این برندها هستند از پنل های IPS استفاده نمی کنند و همگی پنل های توسعه یافته VA هستند.
به همین دلیل ال جی هیچ وقت نتوانست با لاین IPS ها به سطح پنل های VA برسه و با نسل نانوسل ها که همان ADS IPS ها هستند, میانه بازر نمایشگرهارو به خود اختصاص داد. به همین دلیل OLED ها را گسترش میده و در خط مقدم رقابت قرار میده. فیلیپس هم در این رقابت میان رده های IPS هست اما این کمپانی هم در مدل های پرچم دار از پنل های VA و اولد استفاده می کند.
پنل های VA به دلیل سادگی ساختارشون تطبیق پذیری بسیار بالاتری با چیپ تصویر دارند, به همین دلیل پنل های VA بسیار هماهنگ تر با چیپ تصویر ارتباط برقرار میکنن و کمپای ها به راحتی می توانن چیپ تصویر با پنل های VA تطبیق بدن و به خواست نهایی نزدیک بشن.
پنل های IPS ضعف ذاتی دارن, آرایش پیکسلی IPS ها به شکلی که در بهترین نوع هم بک لایت نشت نوری داره, به دلیل حفره های که بین پیکسل ها هست به هیچ عنوان نمیشه نشت نوری به صفر نزدیک کرد. یا حتی زیر بیست تا سی درصد نزدیک کرد. و حتما نشت نوری از ساب پیکسل ها در IPS پنل ها داریم.
سامسونگ با ساخت پنل های VA کوانتومی با نمایش غنی رنگ ها از رنچ بسیار کم نور تا بسیار بالا و دقت نوری تا یک درصد نوری و از آن طرف شدت روشنایی تا 1800 نیت روشنایی در محتوای HDR عملا امکان رقابت از IPS پنل ها گرفت. بهترین ADS IPS ها بالای پنج درصد روشنایی می توانن نمایش بدن و در بهترین نوع به نهایت روشنایی مورد نیاز در محتوای دالبی ویژن و HDR نمی رسند.
در آخر باید بگم پنل های IPS به دلیل داشتن زاویه دید بهتر در مدل های ارزان و میانه قیمت گزینه بهتری برای استفاده خانواده و روزمره هستند. اما پنل های پیشرفته VA به دلیل کنتراست بسیار بالا, نمایش غنی رنگ ها و امکان نمایش جزئیات تصویر در نماهای تاریک برای ویدئوفایل ها و نمایش فیلم های HDR توصیه می شود.
خوش باشید
کیفیت نمایشگاه یکجورایی حتی یک دهم های اِند مونیخ هم نبود ( اونجا در کل کره زمین همیشه در طی سالها شماره یک بوده، طبق تعاریف، تصاویر و تحلیل های مجلات و وبسایت های معتبر ) چون داخل هتل ( مسافر خانه در واقع) Embassy Suites که زیر مجموعه ارزان هتل هیلتون هست بود،
در 14 طبقه، و از هر طبقه 6 تا اتاق کوچک رو برندها برای دمو گرفته بودن.
بدتر از اون، من قبلش هزینه 25 دلاری بلیط داده بودم، اما رایگان برای همه بود، با وجود کوچک بودن، شلوغ هم آنچنان نبود. ( 70 مایل هم با بنده فاصله داشت )
اولش با یک لشکر شکست خورده طرف بودم، ولی بعد تجربیات بینظیری کسب کردم و یاد گرفتم که با شما به اشتراک خواهم گذاشت.
در لابی هتل و در بین برندها بزرگترین سالن در اختیار TAD بود، و اولین Presentation آنها در ایالات متحده همچنین قرار داشت، رئیس TAD هم که آقای ژاپنی ای بودن و قادر به تکلم انگلیسی هم نبودن حضور داشتند.
در نمایشگاه TAD بیشتر مانور روی آقای جیم الکساندر و خانم اورکا آلمانی داده بودند و خیلی روی رکوردهایی که از اثرات خانم پاتریشیا باربر در 30 سال گذشته کار کرده بودن تبلیغ داشتن.
در واقع برای مهندسی صدا از یک رکوردر ( Jim Anderson ) و یک مسترینگ ( Ulrike Schwarz ) حرفه ای کمک گرفته بودند.
من خود آقای اندرو جونز رو ندیدم، ولی میگفتن حضور داشته.
چون تاد برای بردن تاریخ سابقه خودش میگه ما همون Pioneer Electronics که بعد شده Pioneer Corporations هستیم.
و حتی طراح نسلهای پایین تاد رفرنس ظاهراً اندرو جونز بوده.
در کنفرانس خبریشون هم بودم که خبرنگارهای استریوفایل بیشتر در مورد چگونگی رکورد صدا به روش PCM و بعد به DSD میپرسیدن.
در مورد DXD هم صحبت شد که خانم اورکا از 5 تا اسپیکر B&W 802 در اتاق کنترل استفاده میکنه.
و گفتن دیگه SACD هم به صورت 5.1 طرفدار داره به هر حال و همچنین DSD ها در هرتز و بیت های مختلف، هر چند که زیر 100 دلار یک SACD شاید قیمت نداشته باشه.
در سالن TAD تمام تولیدات خودش رو به نمایش گذاشته بود ولی فقط TAD Reference افسانه ای و مدل جدید مضخرف CE1TX دمو کرده بودن، چون صدایی دلنشینی نداشت و بسیار تیز و خشن سازها صدا میدادن.
و همگی هم با آمپ و پری آمپ و نویزگیر و... خود کمپانی TAD مَچ بودن.
حال از صدای اسپیکر رفرنس اصلی و بزرگ تاد میگم، چون رفرنس کامپکت ها ( موجود در وطن ) دمو نبودن.
صاف ترین و واقعی ترین از لحاظ اجرای زنده، صدایی که شنیدم از تاد رفرنس اصلی بود. ( هر جفت به تنهایی 160 هزار دلار )
البته ویلسون، خارما، مارتن و گرند یوتوپیا در نمایشگاه متاسفانه حضور نداشتن و من هم قبلاً نشنیدم.
اگر فردی رو با چشمان بسته به اتاق تاد ببرن و نفهمه که اسپیکری وجود داره، صدای سازها رو به احتمال بالای 70% رو فکر میکنه که اجرای زنده هست، همه ساکت بودن و یک ذره صدای هیس یا اعجاج یا نویز نبود، موقع سکوت در آهنگ، اسپیکر صد در صد ساکت بود.
ولی همین رو من دوست نداشتم به شخصه، زیرا صدای ویولنسل و صدای گرند پیانوها بخاطر قدرتشون و حسشون من رو خسته میکنند.
اما کمپانی فوکال میاد صدای همونها رو چنان لطیف و نازکتر و دلربا میکنه که فرد دوست نداره از سرجاش برای ساعتها بلند بشه، و هنر فوکال همیشه این بوده بنظرم.
خود فوکال از فرانسه حضور نداشت، اما فوکال یوتوپیا مایسترو با Naim Statement غول پیکر مَچ شده بودن در جای دیگه که فروشگاه های های فای آورده بودن.
این آمپ صداها رو در فوکال بم تر کرده بود، بدون بر هم زدن آرامش و بالانس البته.
و یکی دیگه از غرفه های بزرگ مربوط به MBL بود که 101 E MK2 با مونوبلاکهای خود کمپانی مَچ بود.
صدای خوبی رو داشتن اونها، همه فرکانسهای درشون تعادل نسبی برقرار بود، اما ظاهر خاصشون من رو زیاد نمیتونست نگه داره.
متاسفانه B&W حضور نداشت، در آمریکا باشی و Macintosh و JBL نباشه!!! خیلی باعث تعجبم بود.
و همچنین از برند قابل احترام Audio Note بگم که اسپیکر AN-E رو دمو کرده بود، به همراه آمپ و پری و... خود کمپانی
من دو تا Audio CD از پینک فلوید و دیوید گیلمور با خودم برده بودم که ازشون خواستم شماره Track مورد نظرم رو پلی کنن، صدا به شدت درگیر کننده و میخکوب کننده در مید رِنج بود، اما در پانچ ناشی از صدای سازها یک مقداری بالانس و راحت نبود.
این رو به خودشون گفتم و با لبخندی، موزیک دیگری روی واینیل برام از پینک فلوید ولی آهنگ دیگه ای گذاشتن که همه چی باز سر جای خودش بود، آدیو نوت واقعاً هنرمند هست.
وقتی صدای این های اند ها رو شنیدم، دیگه کاری به برندهای دیگه نمیتونستم داشته باشم، مثلاً Q acoustic یک بوکشلف دمو کرده بود که همه زیر یک دقیقه بیرون میرفتن.
کابل های پاور و کابل های اسپیکر بسیار ضخیم از برندهای مختلف بودن که همشون ادعای کاهش نویز و... داشتن.
برند VAC که آمپ های لامپی داره خیلی حضور پررنگ داشت، به خیلی از برندهای اسپیکر آمپ خودش رو برای دمو داده بود.
دک و استریمرهای کمپانی AURENDER از لحاظ کیفیت و شفافیت و لذتبخش بودن تازه با هدفون Audueze من رو دیوانه کرد.
اصلاً نتونستم از ذهن بیرون کنم اون صدا و کیفیت رو
کمپانی WEISS حضور نداشت که مقایسه کنم، وقتی که به خونه برگشتم با سرچ متوجه شدم که محصولاتی پریمیوم و Ultra High-End هستن، که مدلهای پایه تازه از 20 تا شروع میشه.
برند بعدی اسپیکرهای کمپانی Aretai بودن که یک اسپیکر بوکشلف کوچک با ووفر در پشت صداهای قدرتمندی رو ارایه میداد و مهندسی صدای خوبی رو واقعا داشتن و نظر هر فردی رو جلب میکرد. البته صداهای اصیل مثل تاد و آدیونت و فوکال و B&W رو نمیشه باهاش مقایسه کرد.
یک سری اسپیکر از برند Kennedy هم شوروم مناسبی داشتن، ولی جذب نشدم
یا یک برند دیگه بود که با وجود میدرنج کوچک صداهای قدرتمندی داشت و جنس کل بدنه سنگ گرانیت بود.
باز هم شرکتهای مختلف نه چندان مشهور هم بودن که دیگه حوصله تجربه کردن و دقت کردن همه برای من تو یک روز واقعا سخت بود و به اندازه کافی در کل راضی بودم.
نتیجه گیری شخصی :
من همیشه در بررسیهای شخصی، قیمت، مقدار و میزان مشخصاتی مثل اُهم و وات رو در نظر میگرفتم.
اما مهم این هست که نتیجه کار یک اسپیکر یا آمپ و... چی در میاد و میتونه شما رو لحظه های طولانی پای صدای مورد علاقتون نگه داره یا خیر.
قیمت ها در High End ها نجومی هستن، چون باید باشن، مگر در کره زمین 8.5 میلیارد نفری چه تعداد از این وسایل ها فروش میره؟
در پشت یک کمپانی موفق یک سری مهندس نُخبه صدا، الکترونیک، برق، نوازنده، رکوردر و... هست که دهه ها بی وقفه صرف آزمون و خطا هستن که نتیجه بگیرن. و مشتریها هم یکسری محدود از عاشقان و علاقمندان خاص صدای خوب هستن که سالها تغییر رویه و گرایش نمیدن.
احساس خوب انسان از صدا و موزیک بعضی وقتها پارامتر علمی و فرمولی نداره.
حالا با توجه به دلایل بالا باید هزینه ها هم تأمین شود.
برای من جایی که صدا و تصویر خوب ( خوشایند حالا طبق سلیقه شخصی، که این سلیقه برای هر فردی منحصر به فرد هست ) باشه که بتونه من رو لحظه ها نگه داره، قطعاً یکی از نشانه های جریان داشتن زندگی و زنده بودن برای من هست.
به امید روزهای خوب و بهتر برای ایران ( کشور و مردم )
دوستان و مخاطبین سایت در بخش نظرات و گاهی ایمیل از من درباره DIY سوال می کنند، سوال اکثریت هم این که آیا میشه به فلانی اعتماد کرد؟ چرا شوروم نداره! و سوالات مشابه...
من اطلاعات و علاقه ای به دست سازها ندارم. هیچ مطلب یا حتی نظری هم در این مورد تا به امروز ننوشتم و نمی نویسم.
گاهی هم بحث های در نظرات شده، که من هیچ وقت به دلیلی که گفتم ورود نکردم.
اما به عنوان کسی که بیش از پانزده سال در نت فارسی فعال هستم، نکاتی از DIY در ایران دیدم که کوتاه در این یاداشت بهش اشاره خواهم کرد.
اول این که داشتن شوروم اختصاصی برای شخصی که در زمینه های مختلف محصولی در شکل خانگی تولید می کند، خودخواهی شمای مخاطب دست سازهاست. (شوخی بنظرم)
اما این که سالهاست میبینم آقایون ادعای ساخت دست سازهای منحصربفردی را در ایران دارند، اما نه وب سایت رسمی برای وجاهت دادن به کار و کیفیت دست سازهاشون دارند، و نه حتی حاضر هستن دست سازهاشون در جای به نمایش گذاشته شود اصلا از نظر من پذیرفته نیست، این که من برای اعتبار دادن به کارم حتی حاضر نباشم هزینه داشتن یک سایت ساده و شیک بپذیرم، بنظر من نشان از بی سلیقه گی و غیر رسمی بودن فعالیت من دارد.
توقع داشتن شوروم اختصاصی برای یک سازنده خانگی همانطور که گفتم شوخی بحساب میاد، اما اگر خود سازنده به کارش احترام میزاره و خودش قبول داره که کارش ارزشمند هست، میشه یک اتاق از منزلشو برای نمایش دست سازهاش اختصاص بده، امکانش نیست, میشه گوشه سالن نشیمن اختصاص بدیم به مشتری که میخواد کار دست ما را از نزدیک ببیند. این هم برامون میسر نیست، هیچ مشکلی نداره، می توانیم یک فضای اختصاصی با نور و دوربین خوب برای عکاسی از دست سازهامون درست کنیم.
معمولا عکس های سیاه و بی کیفیتی در شرایط بسیار زشت از دست سازی منتشر میکنن که من بیننده فقط به بد سلیقگی شمای سازنده بیشتر پی میبرم، بد سلیقگی که در ظاهر دست سازهاتونم هم دیده می شود.
یک عکسی یکی از همین سازنده ها از دست سازی منتشر کرده بود که درب و پادری سرویس بهداشتی خونش بیشتر از چیزی که میخواست مخاطب ببینده دیده میشد!
وبلاگ و کانال های تلگرامی چرک، متن های توهین آمیز که یکی درمیان در حال مسخره کردن دیگران هستن! از ابتدا تا انتهای متن از شکلک های خنده توهین آمیز استفاده کردن، ادبیات زشت که فقط نشان از ذهن آشفته و مردم گریز این افراد دارد و...بگذریم.
سالهاست که از ضرب المثل مشک آنست که خود ببیوید نه آنکه عطار بگوید گذشته.
امروزه باید برای فروش مشک اون داخل یک بسته بندی شیک، در یک بوتیک شیک و در منطقه شیکی از شهر قرار بدیم تا بفروشه، نمی تونیم مشک بریزیم داخل کیسه فریزر گره بزنیم بندازیم تو قفسه یه عطاری قدیمی و توقع کنیم کسی بخردش.
شرکت ال جی در نمایشگاه CES 2023 که اخیراً برگزار شد, از نمایشگرهای نسل جدید OLED با عنوان MLA (Micro Lens Array) رونمایی کرد, اکثر ویدئوفایل ها فکر می کردن دوران پنل های WRGB ال جی به پایان رسیده است, اما ال جی با معرفی MLA OLED ها تازه وارد جنگ با QD-OLED های سامسونگ شده است. ال جی ادعا کرده پنل های MLA تا 60 درصد روشن تر از اولدهای رایج هستند و تا 2100 نیت در سایز 77 اینج می توانند هایلایت های روشن ایجاد کنند.
ال جی در نمایشگرهای MLA OLED از چیپ تصویر a9 Gen6 استفاده خواهد کرد. یکی از ضعف های بزرگ نمایشگرهای ال جی مخصوصاً اولدهاش با چیپ تصویر آلفا این هست که دقت خوبی در طتبیق محتوای ورودی با نمایشگر (متا دیتا) را ندارند. و مشکلاتی در نمایش تصاویری با سایه های خیلی تاریک یا نقاط رنگی خاص ایجاد می شود. یکی از ضعف های بزرگ اولدهای ال جی همین عدم تفکیک و درک درست نمایشگر با محتوای ورودی است.
در قسمت هفتم از سریال House of the Dragon به علت تاریک بودن صحنه ها و نبود هیچ المان نوری در تصویر در اولد پنل ها ال جی و سونی در برخی از سکانس ها تصویر کاملا سیاه میشده! کمپانی HBO در توییتی اعلام کرد در قسمت های بعدی این سریال در سکانس های تاریک المان های نوری قرار خواهیم داد تا اولد پنل ها پیکسل هاشون کاملا خاموش نکنند.
ال جی این نوید را داده که در نسل ششم چیپ های آلفا مشکلات گذشته را نخواهیم داشت.
ال جی توضیحات زیادی در مورد پنل های MLA (Micro Lens Array) منتشر نکرده است.طبق توضیحات خود ال جی این پنل ها در لایه آخر به جای صافی رنگ از یک لایه منشور کننده رنگ که شامل بیش از 42 میلیارد لنز هستند استفاده کرده تا تکنولوژی شبیه به لایه کوانتومی سامسونگ بروی پنل های WRGB ایجاد کند.
سامسونگ هم در CES 2023 سری ارتقاء یافته S95B با کد تجاری S95C و S90C به همراه نمایشگرهای میکرو ال ای دی با ابعاد کوچیک را رونمایی کرد. لاین آپ کوانتومی جدید سامسونگ روشنایی بیشتری دارند حتی روشن تر از نسل قبل, و یکسری بهبودهای در عملکرد و طراحی، انقدر تکنولوژی QD-OLED ها انقلابی بود که تا سالها نیازی به فناوری جدیدی در نمایشگرها نداریم.
عدم حضور سونی در بخش نمایشگرها آن هم در مهم ترین رویداد سالانه تکنولوژی های مربوط به تصویر که محل رقابت برندها در عرضه نسل جدید نمایشگرهاست، بسیار سوال برنگیز بود.
سونی به دو دلیل در CES 2023 حاضر نشد، اول این که سونی هیچ نمایشگر جدیدی برای عرضه ندارد و نمی توانست با مدل A95K که پنل S95B سامسونگ بروی این مدل نصب شده است در این رویداد بزرگ شرکت کند, در حالی که سامسونگ مدل های جدیدتر و بهبود یافته ی سری کوانتومی هاشو در CES عرضه کرده بود.
یا این که سونی قصد دارد در یک رویداد اختصاصی از نمایشگرهای جدید خود که احتمالا از نسل جدید پنل های کوانتومی سامسونگ در ساخت آنها استفاده شده است رونمایی کند.
یکی از اتفاقات خوبی که در چندماه گذشته برام رقم خورد دوستی با "گرگ راسل" بزرگ بود, تقریباً تمام دوستان سایت می دانند که من چقدر گرگ راسل را دوست دارم و اولین کسی هستم که در موردشون در نت فارسی نوشته ام... در این چند ماهی که با ایشون در ارتباط هستم, بسیار آموختم و بیشتر از قبل فهمیدم (که می دانم که نمی دانم)
یه خاطره جالب تعریف می کرد از چگونگی علاقمند شدنش به صدای سینمایی, در مطالب مختلف نوشتم که پدر ایشون موزیسین بوده و استودیو ضبط موسیقی داشته است, گرگ راسل در فضای موزیک و میکس صدا بزرگ شده و از بچگی علاقه داشته با اکولایزر دستگاه های صوتی وربره و کیفیت صدارو بالاتر ببره. از ابتدا هم قرار بوده یا نوازنده بشه یا در استودیو موسیقی کار کنه, اما ظاهرا قرار بر این بوده که گرگ با یک فیلم عاشق صدای سینمایی بشه و مسیر کاری و زندگیش عوض بشه, سال 1981 گرگ در سینما قسمت اول مجموعه ی ایندیاناجونز میبینه, و چیزی که خودش تعریف می کرد از صدای ساراند و کوبش ساب ووفرها حیرت زده میشه, صحنه حرکت اون گوی سنگی در معبد خاطرتون هست؟ جالب بدونید اون گوی سنگی اصلا سنگ نبوده و از اسفنج ساخته شده بوده! این شاهکار صداگذاری بود که حس حرکت یک گوی سنگی عظیم به بیننده میداد! صدای حرک اون گوی سنگی شروع عشق گرگ راسل به صدای سینمایی بود.
اون فیلم "Gregg Landake" صداگذاری کرده بود, همان سال هم اسکار بهترین میکس صدارو براش دریافت میکنه, جالب تر اینجاست که چند سال بعد گرگ راسل شاگرد همین آدم میشه, مدتی بعد از این که گرگ راسل کار میکس صدای سریال های تلویزیونی و چند فیلم سینمایی انجام میده, Landake ازش دعوت میکنه که بره در استودیو اون کار کنه و این دروازه ورود گرگ به صنعت عظیم هالیوود شد.
Gregg Landake اولین پروژه بزرگ سینمایی که انجام داد قسمت پنجم فیلم جنگ ستارگان بود, که برای این فیلم هم اسکار گرفت, و آخرین فیلمی که برای صداگذاریش اسکار گرفت و در شب اسکار اعلام بازنشستگی کرد Dunkirk بود. یک شروع و پایان شگفت انگیز.
در انتها باید بگم دوست ندارم این حس در دوستانی که پنل اولد دارند ایجاد کنم که نمیشه با پنل های رایج اولد یک ویدئوفایل بود یا از تصویر لذت برد، من پنل اولد داشتم، نمایشگر رفرنسم بوده و بسیارم از اولدهای WRGB لذت بردم و میبرم. صدا و تصویر کشف و شهوده، باید تست کنیم، کالیبره کنیم و بیاموزیم.
در صدا و تصویر چه میدانم ها بسیار است، لیکن من نمی دانم.